«جان مینارد کینز»، اقتصاددانی که نظرات او تأثیری عمیق در اندیشه های اقتصادی قرن بیستم گذاشته است، می گوید: «فرار از ایده های قدیمی دشوارتر از ایجاد ایده های جدید است.»

خلاف جهت تفکر عامیانه حرکت کردن، دشوار است؛ چه صاحب شرکتی باشید و بخواهید سازوکار کهنه شرکت خود را اصلاح کنید، یا روحانی کلیسا و بخواهید تغییراتی در کلیسا ایجاد کنید، یا تازه مادری که داستان های قدیمی بزرگترها را قبول ندارد و یا نوجوانی که طرز لباس پوشیدن مردم عامه امروزی را نمی پسندد.

اگر می خواهید مانند عامه مردم باشید و این را بر تفکر درست ترجیح می دهید، بدانید که به شدت پتانسیل های خود را محدود کرده اید و انواع تفکر را  نخواهید آموخت.

معایب تفکر عامیانه

  • آنقدر کوچک است که نگرش نهفته در تفکر کل گرا را نمی بیند.
  • آنقدر قانع است که نمی تواند پتانسیل تفکر متمرکز را به کار گیرد.
  • آنقدر عقب افتاده است که لذت تفکر خلاقانه را نمی چشد.
  • آنقدر ساده لوحانه است که اهمیت تفکر واقع گرایانه را درک نمی کند.
  • آنقدر بی نظم است که نمی تواند قدرت تفکر استراتژیک را آزاد کند.
  • آنقدر محدود است که انرژی تفکر امکان گرا را احساس نمی کند.
  • آنقدر مدگراست که نمی تواند درس های برآمده از تفکر عمیق را به کار گیرد.
  • آنقدر سطحی است که نمی تواند اعتبار تفکر عامیانه را به چالش بکشد.
  • آنقدر مغرور است که همه را از تفکر مشارکت گرا منع می کند.
  • آنقدر مجذوب خود است که نمی تواند تفکر غیرخودخواهانه را تجربه کند.
  • آنقدر غیر متعهد است که نمی تواند از نتیجه ی تفکر هدف گرا لذت ببرد.

اگر می خواهید متفکر خوبی باشید، باید خود را آماده کنید تا گاهی خلاف مسیر عامه حرکت کنید.

دلایل تردید کردن در تفکر عامیانه

دلایل بسیاری برای تردید کردن در تفکر عامیانه وجود دارد که منافع بسیاری نیز خواهد داشت. در اینجا به چند مورد اشاره می کنیم:

1. عامیانه فکر کردن، گاهی به معنی فکرنکردن است

اشکال تفکر عامیانه این است که شما را به فکر کردن وا نمی دارد. اگر نگرش عامیانه را بدون هیچ سؤالی بپذیرید، یعنی روی آن فکر نکرده اید. تفکر درست دشوار است، اگر راحت بود هر کسی می توانست به آن عمل کند. متأسفانه بیشتر مردم می خواهند راحت زندگی کنند و نمی خواهند برای تفکر درست سختی بکشند یا هزینه رسیدن به موفقیت را بپردازند. راحت ترین کار، پیروی از تفکر دیگران است و این که امیدوار باشیم آنها درست فکر کرده باشند.

برای مثال به نظریه برخی از کارشناسان بازار سرمایه بنگرید. زمانی که آنها پیشنهاد برای سرمایه گذاری را اعلام می کنند دیگر فرصت از دست رفته است. افرادی که با استفاده از این گونه پیشنهادها می خواهند سرمایه گذاری کنند و سودی به دست آورند، اغلب موفق نمی شوند. چرا که وقتی موضوعی اعلام شده است و عموم مردم به آن پی برده اند دیگر سودی در پی نخواهد داشت. زمانی که مردم کورکورانه مسیری را دنبال می کنند، براساس تفکر خودشان عمل نمی کنند.
در کدام یک از زمینه های زندگی تان، بسیاری از موضوعات را بدیهی میدانید و هیچ گاه درباره ی آن ها تحقیق نکرده اید؟ از کجا باید شروع کنید تا به روشی متفاوت روی آنها فکر کنید؟

2. تفکر عامیانه امید کاذب ایجاد می کند

شخصی تعریف می کرد که وقتی در مقطع دبیرستان تحصیل می کرد، روزی انتهای صف ایستاده بود و ۴۰ دانش آموز جلوی او در صف بودند. معلم فیزیک آنها یک تلسکوپ دستی ساخته بود و آنها می توانستند ماه را با آن ببینند. نخستین دانش آموز پشت تلسکوپ ایستاد و وقتی معلم از او پرسید آیا چیزی می بیند، او جواب داد خیر، هیچ چیز نمی بینم. در واقع نزدیک بینی او باعث شده بود دیدش مختل شود. معلم فیزیک به او یاد داد چگونه تمرکز عدسیها را تنظیم کند. در نهایت دانش آموز توانست ماه را ببیند. دانش آموزان دیگر یک به یک پشت تلسکوپ ایستادند و ماه را از میان آن دیدند. وقتی نوبت به آخرین دانش آموز رسید، نتوانست چیزی ببیند.

معلم بر سر او فریاد کشید که باید عدسی ها را تنظیم کند! آن دانش آموز همین کار را کرد ولی همچنان نتوانست چیزی ببیند جز سیاهی!
معلم تعجب کرد و پشت تلسکوپ رفت تا خودش مشکل را حل کند که ناگهان متوجه مورد عجیبی شد. در پوش تلسکوپ از ابتدا بسته بوده و هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بودند چیزی ببینند؟

در تفکر عامیانه، بسیاری از مردم به دنبال راحتی و امنیت هستند. آنها می گویند چون دیگران این کار را انجام داده اند، پس حتما ایده ی درست و خوبی است. اگر بیشتر مردم موضوعی را پذیرفته باشند، پس آن موضوع احتمالا نماد خوبی، کیفیت، مهربانی و احساسات خواهد بود!

باید گفت «نه لزوما».

تفکر عامیانه می گفت زمین مرکز کل جهان است تا این که «کوپرنیک» درباره ستارگان و سیارات تحقیق کرد و با روش های ریاضیاتی به اثبات رساند که زمین و سیارات دیگر در منظومه شمسی، به دور خورشید در گردش هستند.

تفکر عامیانه می گفت برای عمل جراحی به ابزارهای ضدعفونی شده نیازی نیست، تا این که «جوزف ليستر» روی میزان بالای مرگ و میر در بیمارستان ها تحقیق کرد و سپس داروهایی برای ضدعفونی معرفی کرد که جان بسیاری از انسان ها را نجات داد.

تفکر عامیانه می گفت زنها حق رأی ندارند، تا این که کسانی مانند «امیلین پنکهرست» و «سوزان بی. آنتونی» برای حق رأی زنان جنگیدند و البته پیروز شدند.

همواره به یاد داشته باشید که تفاوت بزرگی بین پذیرش و هوشیاری وجود دارد. شاید مردم بگویند پذیرش نظری که تعداد افراد زیادی با آن موافقند، اطمینان بیشتری دارد، اما حقیقت همیشه این نیست. گاهی به طور دردناکی مشخص است که تفکر غالب عامیانه درست نخواهد بود اما بیشتر اوقات این موضوع روشن نیست.

3. تفکر عامیانه در مقابل هر تغییری مقاومت می کند

تفکر عامیانه به شدت خواهان حفظ شرایط فعلی است و موجب رضایت از وضع موجود شده، با تمام توان در آن متوقف می شود. در نتیجه، مانع تغییر و نوآوری می شود. باید این طرز فکر را از بین برد که شیوه های قدیمی، شیوه هایی که در گذشته به آنها عمل می شده است، بهترین روش هستند. برخلاف آن، باید در نظر داشته باشیم که همواره راه های بهتری برای انجام هر کاری وجود دارد. از طرفی دیگر نباید بپنداریم هر کاری که تا به حال انجام نشده است، به هیچ وجه شدنی نیست.

4. تفکر عامیانه فقط نتایج معمولی به بار می آورد

هدف چیست ؟ تفکر عامیانه نتایج عادی به دنبال خواهد داشت. در اینجا، تفکر عامیانه را به شکلی ساده بیان کرده ایم:

عامیانه = عادی = متوسط

تفکر عامیانه میان بهترین ها، کم ترین و در میان کم ترین ها، بهترین است. وقتی به تفکر عامیانه عمل می کنیم، موفقیتمان را محدود می سازیم؛ گویی بخواهیم بدون صرف کم ترین انرژی پیروز شویم.

بنابراین اگر به دنبال نتایج فراتر از حد معمول هستید، باید تفکر معمول را کنار بگذارید.

چگونه تفکر عامیانه را به چالش بکشیم؟

در اغلب موارد به اثبات رسیده که تفکر عامیانه، نادرست و محدود کننده است. وقتی مدام خلاف جهت تفکر عامیانه حرکت کنید، متوجه می شوید که به چالش کشیدن تفکر عامیانه لزوما کار دشواری نیست. سختی این کار، در شروع آن است. با این موارد شروع کنید:

1. پیش از دنباله روی، فکر کنید

بسیاری از مردم به طور غیر ارادی دنباله رو دیگران هستند. گاهی هم دنبال راه آسان تری می گردند. آنها اغلب می ترسند از جامعه طرد شوند. یا شاید تصور می کنند در پیروی از کاری که دیگران انجام می دهند، خیر و برکتی نهفته است. اما اگر می خواهید موفق باشید، باید بهترین ها را مدنظر قرار دهید نه دیدگاه رایج را!

خلاف جهت تفکر عامیانه حرکت کردن، مستلزم اراده شما به خاص بودن و حرکت خارج از قواعد است. برای مثال، پس از فاجعه یازده سپتامبر 2001 افراد کمی تصمیم می گرفتند با هواپیما سفر کنند. اما در واقع بهترین زمان برای مسافرت بود؛ چراکه بیشتر مردم زمینی مسافرت می کردند، سفر هوایی امنیت بیشتری داشت و خطوط هواپیمایی نیز تخفیف بیشتری می دادند. یک ماه پس از این واقعه، از شبکه های تلویزیونی شنیدیم که صندلی های بسیاری در هواپیماهای امریکایی و همچنین صدها اتاق در هتل های شهر نیویورک خالی مانده اند. تفکر عامیانه می گفت از شهر نیویورک دوری کنید ولی ما از این فرصت استفاده کردیم و بلیت ارزان قیمت گرفتیم، در هتل درجه یک با نصف قیمت اقامت کردیم و توانستیم به جاهای دیدنی سری بزنیم. حتی به تئاتر رفتیم و توانستیم صندلیهای نزدیک صحنه ی نمایش را بگیریم.

یکی از کسانی که برای گردش به نیویورک آمده بود، می گفت: «باورم نمی شود اینجا هستم. زمان زیادی منتظر ماندم. این بهترین نمایشی است که دیده ام – و البته سخت ترین بلیتی که تاکنون به دست آورده ام – از یک سال و نیم پیش این بلیت را رزرو کرده بودم تا این نمایش را ببینم، شما چه زمانی بلیت تان را تهیه کردید؟» من پاسخ دادم: «از شنیدن جواب ما خوشحال نخواهید شد!»
حالا شما بگویید، چند وقت پیش بوده؟» در جواب گفتم: «پنج روز پیش!» ناگهان حیرت زده و مبهوت شد. تنها به این دلیل توانسته بودیم به تماشای این نمایش برویم که خلاف جهت تفکر عامیانه حرکت کردیم.

هر زمان خواستید خلاف جهت تفکر عامیانه حرکت کنید، به یاد داشته باشید که:

  • به طور کلی تفکر غیر عامیانه، حتی زمانی که به نتیجه هم می رسد، ارزیابی نشده، ناشناخته و محک نخورده خواهد بود.
  • تفکر غیرعامیانه فرصت ها و نگرش های جدید به همراه دارد.
  • تفکر غیر عامیانه برای هر پیشرفتی لازم است.

از این پس، هر گاه در موضوعی خاص، با نگرشی عامیانه روبه رو شدید، بایستید و بیندیشید. شاید نخواهید شرایط را تغییر دهید، اما مطمئنا نمی خواهید کورکورانه از آن پیروی کنید، چون هنوز در مورد نگرشی بهتر فکر نکرده اید.

2. دیدگاهی را که متفاوت از فکر شماست، پذیرا باشید.

یکی از راه های دستیابی به خلاقیت و ایجاد تغییر این است که پذیرای فکر و ایده دیگران باشید. برای این کار باید با افراد دیگری که طرز فکرشان متفاوت از شما است، رودر رو شوید. با کسانی که زمینه زندگی، سطح تحصیلات، تجربیات تخصصی و علایق شخصیشان با شما فرق دارد زمانی را بگذرانید.

مطمئنا در بلندمدت مشابه کسانی که اوقات خود را با آنها سپری کرده اید، خواهید اندیشید. اگر وقت تان را با کسانی بگذرانید که خارج از محدوده ها می اندیشند، تمایل بیشتری خواهید داشت تا خلاف جهت تفکر عامیانه حرکت کنید و مسیرهای جدیدتری را بپیمایید.

3. مدام طرز فکرتان را زیر سؤال ببرید

وقتی روشی از فکر کردن را که نتیجه می دهد می یابیم، یکی از بزرگترین علاقه مندی هایمان همواره رجوع به آن شیوه ی تفکر می شود، حتی اگر کارایی خود را از دست داده باشد. گاهی موفقیت های امروز، بزرگترین دشمن موفقیت های فردا هستند.

چگونه تغییر باید بر پیشرفت مقدم باشد؟ باید به یاد داشته باشیم هر چیز قدیمی در یک سازمان، روزی ایده ای خوب بوده است و حتی شاید هنوز هم نوعی انقلاب به حساب بیاید، اما لزوما در آینده این طور نیست.

اگر در سازمان شما برای حل مشکلات فقط آنچه موجود است به کار گرفته می شود، در مقابل تغییر مقاومت می کنید، حتی تغییر برای شرایط بهتر. بنابراین مهم است که تفکرتان را به چالش بکشید. اگر به تفکر فعلی خود و آنچه تاکنون انجام شده است وابستگی زیادی دارید، هیچ چیزی برای بهتر شدن تغییر نخواهد کرد.

4. چیزهای جدید را به شیوه های جدید تجربه کنید

آیا به تازگی کاری را انجام داده اید که اولین تجربه تان در آن زمینه بوده باشد؟ آیا چیزهای جدید را امتحان می کنید یا ترجیح میدهید ریسک نکنید؟ بهترین راه برای خلاص شدن از قفس تفکرتان این است که نوآوری داشته باشید. این کار را با شیوه های کوچک و روزمره شروع کنید: به شیوه ای متفاوت از حالت عادی کار کنید. این بار یک غذای غیرمعمول سفارش دهید. یا در مورد پروژهای خاص، از یکی از همکاران جدید خود بخواهید به شما کمک کند. مدتی زمام امور را به دست شخص دیگری بسپارید.

تفکر غیرعامیانه سؤالات متفاوت طرح می کند و به دنبال گزینه های متفاوت است. بیشتر مردم به جای این که دنبال راه حل های جدید باشند، با مشکلات قدیمی خو گرفته اند.

اطمینان از انجام کارهای جدید به شیوه ای جدید، به مراتب اهمیت بیشتری نسبت به چگونگی انجام آنها دارد. از طرفی، آیا تصور می کنید اگر کار جدیدی را به شیوه ای مشابه دیگران انجام دهید خلاف جهت تفکر عامیانه حرکت کرده اید؟ از این مسیر خارج شوید و از امروز، روند جدیدی در پیش بگیرید.

5. آماده باشید که کمی هم سختی بکشید

همه می دانند مسیر تفکر عامیانه، مسیری راحت است. گویی شیوهای راحت و قدیمی، جای تمام شیوه های جدید و ویژه را گرفته باشد. مشکلی که پیش می آید این است که فرد بعد از مدتی هیچ نگاهی به آن شیوه راحت و قدیمی نمی اندازد. در این صورت مطمئنا به این نتیجه می رسند که باید به سراغ شیوهای جدید بروند. اگر می خواهید تفکر عامیانه را کنار بگذارید تا به موفقیت برسید، باید به خودتان کمی سختی بدهید.

اگر با عمل کردن به تفکر غیرعامیانه، تصمیمات خود را به جای آنچه مورد قبول عامه است، بر اساس آنچه به نظرتان درست است و بهترین نتیجه را دارد انجام می دهید، بدانید که برخلاف آنچه ممکن است مردم تصور کنند، راه نادرستی را در پیش نگرفته اید. در آینده نیز راه شما لزوما آن طور که مردم تصور می کنند، درست نخواهد بود. اما در طول همه این سال ها شما بهتر از آنچه تصور می کنید باشید خواهید بود.

چگونه برنامه به چالش کشیدن تفکر عامیانه را اجرا کنیم؟

1. کمی به خودتان سختی بدهید

سعی کنید سختی کشیدن برای شما عادی باشد. چگونه؟ هر روز، بعضی کارها را به شیوه ای متفاوت از همیشه انجام دهید. این هفته برای رسیدن به دفتر کار یا فروشگاه مسیری دیگر را انتخاب کنید. برای روزتان متفاوت تر از آنچه همیشه هست، برنامه ریزی کنید. با همسرتان به رستوران دیگری بروید. در کنسرت گروه موزیکی شرکت کنید که سبکی متفاوت از آنچه شما می پسندید دارند. تفریحی را انتخاب کنید که چندان دلچسب شما نیست. نگرشتان را به موارد جدید تغییر دهید. انجام این کار نه تنها باعث می شود برای حرکت خلاف تفکر عامیانه تمرین کنید، بلکه مانع از پیرشدن شما می شود، این که چند سال دارید مهم نیست.

2. از کسانی که در حیطه تخصص شما نیستند بیاموزید

با نفوذ در ذهن افرادی که نوآوری دارند، پذیرای طرز فکر آنها باشید. زندگینامه ها و نوشته های کوچکی را بیابید که درباره این افراد باشد. اگر به اعداد و نمودارها علاقه دارید، درباره هنرمندان بخوانید. اگر از نوشته های هنری و ادبی لذت می برید، زندگی نامه ی تجار را بخوانید. اگر از سیاست دوری می کنید، درباره ی سیاستمداران بخوانید. مطمئن باشید که ایده را به دست خواهید آورد. ذهنتان را جایی ببرید که معمولا به آنجا نمی رود، و دریابید شخصی که زندگی نامه ی او را می خوانید، چگونه می اندیشد. مغزتان را تکان دهید!

3. در حیطه کاری تان چیزهایی را تکان دهید

آیا در حوزه شغلی شما، مواردی وجود دارند که لازم باشد تغییر کنند. حال سعی کنید برای آنها کاری انجام دهید. با ده جایگزین که به نتایج مورد انتظار شما ختم نمی شوند، شروع کنید. سپس برنامه ای بچینید که به شما کمک کند تجربه یا فرایندی جدید را گسترش دهید. ارزش این برنامه را براساس نتایج آن بسنجید و اگر به شکست منتهی شد، راه های دیگری را تجربه کنید.

4. تغییراتی در خانه خود ایجاد کنید

همه ما چیزهایی در زندگی خود داریم که زمان تغییر آنها گذشته است. درباره مسائل خانه، خلاف جهت تفکر رایج حرکت کنید و نوآوری و پیشرفتی را که از محل کارتان انتظار دارید، در خانه هم ایجاد کنید. از اعضای خانواده تان کمک بگیرید تا در این زمینه به شما کمک کنند.

تمرینی برای حرکت خلاف جهت تفکر عامیانه

باور، پیش داوری یا رسمی قدیمی از کودکی خود را که خیلی هم به آن افتخار نمی کنید، بنویسید. (می توانید به هر چیزی، از گرایش های نژادپرستانه تا رسمهایی که در میان بعضی از اقوام رایج است، اشاره کنید.) شاید این موضوع شیوه ای مرسوم در خانواده ی شما بوده است. چه کسی، اتفاقی یا به طور آگاهانه، باعث شده است به تغییر آن فکر کنید؟
این تغییر با کدام شیوه ها دشوار است؟
در مورد این تغییر چگونه به تردید یا ایستادگی می رسید؟ (از سوی دیگران یا حتی از طرف خودتان در طول مسیر)
در این زمینه، چگونه و با چه شیوه ای از حرکت خلاف جهت تفکر عامیانه سود می برید؟

5/5 - (3 امتیاز)