الگوی شخصیتی نمونه فرزند دوم یا فرزندان وسط دریک خانواده بزرگ نتیجه رفتاری است که این کودکان از انتظارات والدینشان دریافت می کنند.
زمانی که کودک دوم به دنیا می آید، والدین در مورد تواناییشان جهت رو به رو شدن با مشکلات مربوط به مراقبت نوزاد کمتر احساس نگرانی می کنند. با ورود هر نوزاد جدید آنها بیشتر و بیشتر احساس اطمینان می کنند و میزان زمانی که به هر کودک اختصاص می دهند رفته رفته کم می شود. هر چه کودک کمتر مورد حمایت قرار می گیرد و وابستگی کمتری پیدا می کند.
همچنین با آرامش والدین، رابطه بین والدین و کودک گرم تر می شود و همین امر باعث می شود فرزند بعدی در خانواده برون گراتر و شادتر باشد. از طرفی دیگر، فرزند دوم و فرزندان وسط، فرزندان اول را به عنوان یک فرد پیشگام تلقی می کنند. زمانی که فرزند دوم و فرزندان وسط نمی توانند همگام با فرزندان اول باشند و زمانی که فرزند اول آنها را به دلیل اینکه کوچک هستند طرد می کند، فرزند دوم و فرزندان وسط احساس کمبود و نارضایتی می کنند.
چنانچه کودک بزرگتر با آنها با قلدری و غرور رفتار کند، این احساس منفی تشدید می شود. حتی زمانی که چنین اتفاقی می افتد، آنها دوست دارند به او نشان دهند که کودک نیستند. این امر به ویژه در رابطه بین پسر کوچک و برادر بزرگتر صدق می کند.
دکتر کوچ بر این باور است که: «برادرها با یکدیگر طوری رفتار می کنند که نشان می دهند مهارت و دانش بیشتری دارند که با آن می توانند دیگران را آگاه کرده و تحریک کنند. در مورد آنها حسادت هم وجود دارد؛ زیرا مادرشان آنها را خیلی دوست دارد.»
مطالعات نشان میدهد که آنها از مصاحبت با خواهر و برادرهای بزرگتر و والدینشان که زمان کمتری را به آنها اختصاص می دهند، احساس رضایت کمتری می کنند.
الگوهای شخصیتی فرزندان وسط خانواده چیست؟
فرزندان دوم و وسط کمتر با خانواده و بیشتر با هم سن و سالهایشان سازگاری می کنند. از طریق ارتباط با هم سن و سال هایشان از نظر شخصیتی ویژگی هایی پیدا می کنند که به سازگاریهای خوب فردی و اجتماعی آنها منجر می شود. در نتیجه، آنها معمولا با هم سن و سال هایشان در مقایسه با فرزندان اول و آخر روابط بهتری دارند.
فرزندان دوم و وسط خانواده معمولا نقش کمتری در زندگی ایفا می کنند و از نظر آموزشی و حرفه ای در مقایسه با خواهر و برادرهای بزرگترشان موفقیت کمتری دارند. فرزندان دوم و وسط خانواده خلاقیت کمتری دارند. اگر چه این امر در زمانی که جوان هستند باعث نگرانی آنها نمی شود، وقتی به سن بزرگسالی می رسند اغلب در مقایسه با خواهر و برادر بزرگترشان، کسانی که عزیز دردانه های والدین شان هستند و فرصت های زیادی هم دارند حسادت می کنند اغلب بین آنها و فرزند اول خانواده رابطه ای ناسازگار وجود دارد؛ بنابراین آنها با خواهر و برادر کوچکترشان متحد می شوند و احساس می کنند که باید علیه فرزند اول عمل کنند.
در نتیجه، این امر آشکار است که موقعیت یک فرد در خانواده با توجه به ترتیب تولدش بر شخصیت او تأثیر گذار است. علاوه بر این، الگوی شخصیتی مربوط به هر موقعیتی می تواند شامل ویژگی های مطلوب و نامطلوب باشد و این ادعا که برای مثال موقعیت فرزند اول بودن بهترین موقعیت است به خودی خود غیرممکن است. با توجه به این شواهد ممکن است کسی بگوید که موقعیت فرزند وسط خانواده بودن در مقایسه با فرزند اول و یا فرزند آخر بودن در یک خانواده ای مساعدتر است از خانواده ای که 3 یا 4 فرزند دارند. خانواده ای که 2 فرزند دارد به نظر می رسد که موقعیت فرزند دوم از لحاظ تحول شخصیتی مزایای بیشتری دارد.
از آنجایی که موقعیت ترتیبی یکنواخت باقی می ماند و اعضای خانواده در رفتار با هر فردی یکسان عمل می کنند، فرصتهایی وجود دارد که با توجه به آنها الگوی شخصیتی کودکان به لحاظ اینکه به سنی می رسند که بیشتر تحت تأثیر هم کلاسی ها و معلمان شان قرار می گیرند تا والدین و خواهر برادرهایشان کمتر تغییر خواهد کرد، اگر چه تغییرات محیطی زیادی در زندگی آنها وجود دارد. به همین علت است که فروید در اظهارات خود مبنی بر اینکه موقعیت هر فردی در خانواده «برحسب ترتیب برادرها و خواهرها اهمیت زیادی در طول زندگی آنها دارد» توجیهاتی ارائه داده است.
سلام در رابطه این مطلب خواستم عرض کنم منم یه فرزند وسطیم به شدت تمام این مطالبی که در بالا اشاره شد رو دارم علاوه بر ان به دلیل بیکار بودنم تمام اعضای خانواده خودم حتی خانواده مادر و پدر انتظار دارن من بهشون رسیدگی کنم از وقتی رانندگی یاد گرفتم با ماشین این ور و اون ور رفتم تا ی جایی دیگه خانوادم تصمیم گرفتن بخاطر کاراشون دیگه جایی نرم و فقط بهشون برسم الان تقریبا ۴ یا ۵ ساله عملا راننده شخصی خانوادم هستم کار بیرون نانوایی نون گرفتن کلاس مشاوره خواهرم باشگاه خواهرم همه اینا من رانندم و باید ببرم برگردونم دکتر باشه بازار عزا و عروسی خونه تکونی اسباب کشی همه جوره باید باشم مهمونی اگه نباشم یعنی حسودم حرفشون هست بیکاری اینارو انجام بده خواهر کنکوری داری خواهر بزرگترت سر کار میره کی بچه رو نگهداره چون مامانم اکثر اوقات برای خانواده خودمون هم خواهرم اینا اشپزی میکنه میگه من چند تا کارو برسم فرزانه تو بیکار نشستی اونجا با گوشی ور میری من دیگه از تمام این زندگی هیچی رو برای خودم نمیخوام من هیچوقت نباید خواسته ای داشته باشم چون مامانم زحمت کشید و منو ب اینجا رسوند از من دیگه توقعش خیلی زیادتر از ین حرفها شده دیگه من رو نمیبینه فقط خواهر کنکوریت هنوز خوابه برو بیدارش کن خواهرت کی میخاد بیدار بشه اون یکی خواهر میخاد بره ارایشگاه من باید باشم بچه نگه دارم بعدش برش گردونم خونه اما تو این فاصله تا برگشت به خونه خودم اگه ثانیه ای دیر بشه باید بارخواست بشم چرا الان اومدی کجا رفته بودی چرا دیر کردی چرا… چرا… حتی ازین میترسم که بچه خواهرم چیزیش بشه و منو مقصر بدونن میترسم خواهر کوچکترم بره مشاوره اتفاقی بیفته من مقصر شناخته بشم اخه مشاور مرد داره دیگه کسی رو داخل اتاق مشاوره راه نمیدن بخاطر همین مامانم نمیره باهاش میگه تو برو خواهرت تنها نباشه حداقل یکی بیرون در باشه دیگه تو زندگیم از همه چی شده ترس حتی باید بابت همه اینا جواب پس بدم چرا عوض شدم میگن امروز یجوری فردا یجور دیگه … دیگه ازین زندگیم خستم فقط به امیدم خانوادمن بجای اینکه ب اینده فک کنم باید نگران اوضاع خونه باشه نگران پدر خیانتکاری ک ازین وضع من سو استفاده نکنه و مادرم پیشش خرد نشه بگه اینا هم باهاش خوب نیستن تنها ارزوم فقط مرگه از هرچی که خواستم منعم کردن ادعا هم دارن که چی برات کم گذاشتم تو برای من فرزندی نکردی دختر بودنت رو ندیدم همش تو کاسه من ماست ریختم شما به هیچی دست نزدی، بگین مقصر منم؟ ی راهکار بدین هرچند مثل همیشه قصد دارم از خواسته هام دست بکشم حتی بخاطرش ترک تحصیل میکنم ازدواجم نمیکنم همونجور که مانع چیزای دیگه شدن دیگه تنها فقط دور شدنم فاصله چند دقیقه ای هست یعنی به اندازه انداختن اشغالا تو زباله دونی همیشه اجازه هیچ کاری رو نداشتم حتی برای مرتب کردن اتاقم باوجود ۳۰ سال سن باید طبق نظرش پیش برم و میگه بهم نظم منو بلد نیستی هر جوری خودش میخاد باید وسایلامو تو کمد یا اتاق بچینم همیشه از بچگی گفت برو درس بخون من کار خونه رو انجام دادم تازه فهمیدم چرا جلومو میگرفت برای اینکه امروز چیزی برای سرکوفت زدن داشته باشه عقده هاشو رو سرم خالی کنه بگه دختر میرزا رو نگاه کن موکت میشوره دختر سارا کو کو میپزه فلان کسو خاله هاش بزرگش کردن مادرش سرکار میرفت خاله بزرگش کرد فلان کس رفتیم خونشون مهمانی یه پذیراییی کرد همیشه مقایسه میشم چرا صبح زود بیدار شدی چرا نمیخوابی برو بخواب هروقت خودش بیدار بشه بیدار بشم هر وقت صبحانه حاضر کرد کنارش بشینم هیچ بهانه ای نباشه با اینکه میدونه عادت صبحونه خوردن ندارم باید بگه تو عرضه یه صبحانه حاضر کردن هم نداری اگه شوهرش خیانت کنه مقصر ما میشیم چون بچه بودیم بیشتره حواسش به من بود بخاطر همین بهش خیانت شد نتونست بخاطر نگهداری از ما به شوهر برسه پدرم وقتی پول کم میاره مقصر ما میشیم پیش خواهرو بردار جواب پس بده که خواهرم گفت تو از بس خرج بچه ها کردی کلاس درسی و دانشگاه فرستادی جهیزیه خریدی هیچ پولی نداری بدی به وکیل
سلام فرزانه جان. پیشنهاد می کنم با یه مشاور مشورت کن.