اختلالات شخصیتی چه چیزهایی هستند؟ دلایل شیفتگی برخی از مردم به افراد مبتلا به اختلالات شخصیت چیست؟
قسمت اعظمی از مردم هر کشور یا جامعه ای نشانه هایی از ابتلا به اختلالات شخصیتی را در خود دارند. در حدود 400 سال قبل از میلاد مسیح، بقراط، حکیم یونانی از وجود تنوع زیاد در ویژگی های بنیادی شخصیت افراد که آنها را خلق و خوی (Temperament) نامید خبر داد و عقیده داشت برخی آمیزه های خلق و خوی می تواند مشکل ساز باشد. تصور می شد ساختار بدن، رژیم غذایی و حتی شرایط آب و هوایی در توسعه این گونه شخصیت ها تاثیرگذار است.
اگرچه شخصیت های مشکل دار، سال ها به دو شاخه روانشناسی و روانپزشکی مربوط می شدند، اما در سال 1980 موسسه روانپزشکی آمریکا در کتاب راهنمای تشخیص بیماری ها، اختلالات شخصیتی را به یک حوزه بیماری شناسی کاملا مستقل تقسیم کرد. اما دلیل این تفکیک چه بود؟
اختلالات شخصیتی در مراحل اولیه زندگی فرد آغاز می شود، به شکلی جدانشدنی در ویژگی روانی و شخصیت بنیادی فرد بافته می شود و تغییر دادن آن امری بس دشوار است.
تفاوت دیگری که میان این دو وجود دارد این است که نمی توان تاریخ دقیقی برای آغاز آنها در زندگی فرد در نظر گرفت و همچنین دلیل خاص بوجود آمدن و راه حل قطعی رفع این گونه اختلالات شخصیتی هنوز مشخص نیست. این گونه آسیب ها فراگیر بوده و در بسیاری از موارد، همیشگی است.
افراد با اختلالات شخصیتی از چه جوانبی با ما فرق دارند؟
به زنجیره ناهمگون ویژگی های شخصیتی فکر کنید (از خفیف ترین آنها که به راحتی قابل تشخیص است تا شدیدترین شان) که هریک در هر شرایطی می توانند به میزان قابل توجهی وجود داشته باشند.
به عنوان مثال در حالی که ممکن است بسیاری از ما در آغاز رابطه های جدید خود تا حدی احتیاط به خرج داده و بخواهیم از خود مراقبت کنیم، خیلی کم تعدادند افرادی که در این امر به افراط رفته و در هر موقعیت و رابطه جدیدی کاملا حس سوء ظن و تردید داشته باشند. چنین افرادی همیشه در این اضطراب به سر می برند که اشتباه کرده اند و همسر یا نامزد خود را که به تازگی با او آشنا شده اند به دورویی و بی وفایی متهم می کنند در حالی که هیچ مدرکی برای اثبات ادعای خود ندارند.
این اشخاص به نوعی اختلال شخصیتی به نام پارانوئید مبتلا هستند که ما آن را شخصیت شکاک می نامیم. آنها در تمام رابطه های خود به شدت شکاک هستند و در نتیجه از لحاظ اجتماعی و نیز در محل کار دچار سختی های زیادی می شوند.
به طور خلاصه می توان گفت افراد با اختلالات شخصیتی، الگوهای ثابت خاص خود را در اندیشیدن، ارتباط برقرار کردن و تجربه کردن دنیا و روابط عاشقانه دارند که حتی با گذر زمان و در موقعیت های گوناگون باز هم بی تغییر مانده و تقریبا همیشه با شکست همراه اند.
چه چیزی سبب شکل گیری اختلال شخصیتی در فرد می شود؟
جامعه علمی هنوز پاسخی به این سوال نداده است. برای پی بردن به آن می توان به این حقیقت تکیه کرد:
در بوجود آمدن اختلال شخصیتی هرگز یک رابطه علت و معلولی ساده وجود ندارد بلکه در شکل گیری آن عوامل سبب ساز بی شماری اعم از ژنتیکی، زیست شناسی، روانشناسی و اجتماعی وجود دارد.
وقتی صحبت از اهمیت شناخت افراد مبتلا به آسیب های شخصیتی در میان است، تلاش برای کندوکاش بی مورد درباره یافتن عوامل بوجود آورنده اصلا سازنده نیست، بهتر است در این لحظه وقت و انرژی خود را صرف پی بردن به پاسخ این سوال کنید: چرا در همان ابتدای آشنایی شیفته چنین شخصی شدید؟
در اکثر موارد توصیه این است که با حفظ شأن و وقار خود از این رابطه خارج شوید و در برخی موارد دیگر ممکن است حتی فرار از آن را به شما پیشنهاد شود. اما اگر قصد دارید رابطه خود را حفظ کنید، برای ماندن در این رابطه اشتباه
که بی شباهت با جاده ای بسیار ناهموار نیست، همواره مراقب خود باشید.
حتی وقتی متخصصان تشخیص بیماری ها سعی دارند به شبکه پیچیده و درهم تنیده عوامل مؤثری پی ببرند که در سالهای نخستین زندگی فرد مبتلا در توسعه این اختلالات نقش دارند، باید خود را درگیر حدس و قیاس و گمانه زنی های فراوان کنند. همچنین باید به خاطر بسپارند که در بعضی از اختلالات شخصیتی مانند شخصیت ضداجتماعی (Antisocial) ممکن است فرد مبتلا درباره زندگی گذشته اش دروغ بگوید و نیز باید به خاطرات کودکی آنها شک کرد، چرا که این افراد حالا تجربیات زندگی خود را از دریچه ذهن تحریف شده خود که نتیجه بیماری شان است تفسیر می کنند. تحقیقات نشان می دهد عوامل ژنتیکی و محیطی در گسترش آسیب های شخصیتی نقش دارند. می دانیم ارتباط ژنتیک با ابعاد بنیادی شخصیت هر فرد (اعم از درون گرا یا برون گرا بودن) نزدیک به 50 درصد می باشد. در نتیجه به جاست اگر بگوییم ژنتیک تاثیر شدیدی در اختلالات شخصیتی گوناگون دارد. اما اگر قبول داریم ژن ها تأثیر گذارند پس این گفته نیز صحت دارد که تجربیات یک فرد در طی دوران رشد او (مخصوصا در ارتباط با والدینش) ارتباط عمیقی با گسترش اختلال شخصیتی دارد.
بسیاری از آسیب های شخصیتی در تجربیات دوران کودکی افراد ریشه دارد که با سوء رفتارهایی از این قبیل مشخص می شوند؛ بی مهری و بی توجهی والدین، تعارض، سوء استفاده احساسی و یا رفتارهای مشکل داری که توسط بزرگترها برای کودک الگو می شود. محققانی که به بررسی روابط آدمی می پردازند، چگونگی وابستگی فرد به یک رابطه را با رشد و توسعه اختلالات شخصیتی مرتبط می دانند. وقتی والدین یک نوزاد در مقابل نیازهای او پاسخگو، با ملاحظه و متعهد ظاهر شوند و نیز در برابر ناراحتی، ترس و خشم او با آرامشی مداوم واکنش نشان دهند آنگاه نوزاد در همان مراحل آغازین و اساسی زندگی اش یاد می گیرد که اعتماد کند.
یک کودک خردسال انتظار دارد بزرگترهایش را قابل اعتماد و امین خود بداند و نیز بتواند دنیای اطرافش را قابل پیش بینی و امن ببیند. ولی اگر کودک واکنش های مورد انتظارش را از بزرگترها دریافت نکند با احساس ناامنی تمام به والدینش وابسته می شود. در نتیجه در سنین بلوغ و بزرگسالی بسیار راحت حالت تدافعی شدیدی به خود می گیرد و از لحاظ عاطفی از والدینش بسیار دور می شود، حس عدم اطمینان توام با شک و تردید دارد و یا هرگاه احساس کرد نادیده گرفته شده و طرد می شود واکنش خصمانه همراه با خشم و عصبانیت از خود بروز می دهد.
شخص بزرگسالی که گرفتار اختلالات شخصیتی است نمی تواند آرامش خود را حفظ و احساساتش را به شکلی موثر مهار کند؛ اعتماد به دیگران به منظور برقراری ارتباط عاطفی با آنها برایش بسیار سخت است.
شکل گیری وابستگی های امن در مراحل اولیه زندگی اتفاق می افتد که دوران حیاتی رشد مغزی و شخصیتی خوانده می شود. عادت های وابستگی به یک رابطه (چه ایمن و چه نامن) گذرگاه هایی را برای عبور عصب ها در مغز شکل می دهند که در موقعیت هایی که شخص ارتباطات بعدی خود را آغاز می کند، به طور ناخودآگاه تحریک می شوند. بنابراین فرد بالغی که به شکلی ناامن تبدیل به یک شخصیت وابسته شده است، واکنش هایی همراه با خشم و ترس از خود نشان داده و با دلخوری گوشه گیر می شود، چرا که مغز او به نشان دادن چنین پاسخ هایی عادت کرده است. برعکس، مغز کسی که نوعی وابستگی ایمن به روابط خود دارد بسته به شرایط و مناسب بودن موقعیت می تواند واکنش های بیشتری از خود نشان دهد و همچنین گذرگاه های عصبی بیشتری دارد که امکان آرام کردن خود و کنترل مؤثر احساسات را به او می دهد.
اختلال اسکیزوئید (Schizoid) را در نظر بگیرید (شخصیتی گوشه گیر با بی تفاوتی احساسی بالا) به غیر از تأثیر ژن ها، چه چیز سبب می شود که کودک به منظور زنده ماندن الگوهایی برگزیند که در آن هیچ جایی برای ارتباط داشتن یا وابستگی به انسانهای دیگر وجود ندارد؟
وقتی پی می بریم شخص مبتلا به اسکیزوئید در کودکی مورد بی توجهی و غفلت والدینش قرار گرفته، دیگر جایی برای تعجب باقی نمی ماند. او در کودکی محیط پرتنشی را پشت سرگذاشته و آزردگی خیال آن دوران در او باقی مانده است و به همین دلیل آرامشی که در تنهایی و دوری گزیدن از دیگران به او دست می دهد به نظرش بهترین راه حل محسوب می شود. این فرد در حالی پا به دوران بزرگسالی می گذارد که این شیوه زندگی انتخابی او برای همیشه در شخصیتش حک شده و بی تغییر باقی می ماند، از دیگران بریده و به برقراری رابطه با مردم کاملا بی علاقه است. این فرد که حالا بزرگ شده و اختلال اسکیزوئید را با خود دارد همکارانش را از خود می راند و از همه روابط شخصی دوری می گزیند. در هر حال این الگوی فکری بلا تغییر دیگر مطابقتی با شرایط یک فرد بالغ ندارد و با ادامه پیدا کردنش سبب می شود آن شخص با دیگران روابطی بیمار گونه داشته باشد.
شاید حس پذیرفته شدن توسط والدین به جای طردشدن، بارزترین ویژگی در تجربیات دوران کودکی فرد باشد. می توان گفت که این یک تعبير قاطعانه است و تحقیقات در این مورد نشان می دهد کودکی که احساس طرد شدن می کند بسیار مستعد آسیب های شخصیتی در دوران بزرگسالی است. اگر کودک تصور کند دیگران او را نمی خواهند و دوستش ندارند، این حس می تواند او را به جایی بکشاند که حالت های پرخاشگری و بی تفاوتی در او شکل بگیرد. همچنین به خاطر سپردن این نکته ضروری است که افراد مبتلا به اختلالات شخصیتی روش هایی را به کار می برند تا با بدرفتاری های دوران کودکی و نیز بی توجهی های والدین (که حس وحشت انگیزی را در آنها بوجود آورده) مقابله کنند.
بنابراین اگر کودک در برخوردهایش حالتی تدافعی و کناره گیری از دیگران را به خود می گیرد و سعی در مواظبت از خود دارد، باید به خاطر تطبیق یافتن با چنین شرایط وحشتناکی مورد تحسین قرار بگیرد؛ در هر حال همچنان که کودک وارد دوران بزرگسالی می شود و از آن شرایط خشونت بار خارج می شود، روش های تدافعی اش آن چنان تفکیک ناپذیر با شخصیت بنیادی اش در هم بافته شده، که تبدیل به یک انسان خشک، سرسخت و انعطاف ناپذیر می شود. در نتیجه این کودک در دوران بزرگسالی دچار اختلالات شخصیتی خواهد شد.