خیلی بعیده یه گورخر به خاطر استرس دچار زخم معده بشه. چرا؟ چون از لحاظ حواس پنجگانهاش واسه دیدن، شنیدن یا بو کردن یه پلنگ استفاده میکنه. اگه احساس کنه پلنگی اطرافش در کمین نشسته شروع میکنه به فرار کردن، اما اگه هیچ شواهدی دال بر وجود پلنگ پیدا نکنه، آروم میشه و شروع میکنه به ادامه خوردن شبدر و یونجهاش.
یه گورخر بر خلاف ما آدمها، شب ها کابوس پلنگ نمیبینه، یا وقتی زیر سایه یه درخت لش کرده تصور نمیکنه چقدر میتونست ترسناکتر باشه اگه جای یه پلنگ سه تا شیر بودن. در واقع یه گورخر از اینکه پلنگها دوست دارن بخورنش احساس افسردگی نمیکنه و از فکر کردن به گورخر بودن برای مابقی عمر دچار اختلالات اضطرابی نمیشه.
ولی مغز ما آدمها بدبختانه نمیتونه اتوماتیکوار به حواس پنجگانهاش فقط تکیه کنه، در عوض میتونه تصویر پلنگ رو بازسازی کنه، میتونه نعره یه شیری که تو گذشته دیده رو نشخوار کنه و نگران باشه و بترسه نکنه در آینده با یه شیر دیگه یا همون شیر مواجه بشه. همه اینا باعث اضطراب و برانگیختگی روانشناختی میشن، با وجود اینکه اصلا شیری در حال حاضر وجود نداره. از همه بدتر اینکه میتونه از تمام چیزهایی که تو اون فضایی که پلنگ رو دیده از چمن سبز گرفته تا لباسی که پوشیده بوده و کاری که میکرده، اجتناب کنه؛ این کاریه که اضطراب با ما میکنه.
ذهن آگاهی چیست؟
پس الان فهمیدید مشکل کار کجاست؟ اینجا که مغزتون نمیتونه بین داستانهایی که ساخته و پرداخته ذهنتون هست و واقعیت تمایز قائل بشه. حالا واقعیت چیه؟ واقعیت اطلاعاتی هست که توسط حواس پنچگانه شما (بویایی، چشایی، بینایی، شنیداری و لامسه) به مغزتون میرسن. هشیار نبودن نسبت به تفاوت اینا باعث میشه آسیبپذیر بشین و تحت تاثیر هر چیزی که ذهنتون روی اون متمرکز میشه قرار بگیرین. در ادامه کاملا موضوع رو براتون بازش میکنم.
مغز شما نمیتونه بین تهدید واقعی که از حواس پنجگانه میاد، مثل وقتی که در حال ور رفتن با گوشی موبایل هستین و یه ماشین با سرعت داره به سمتتون میاد و یه تصور باطلی مثل فکر کردن درباره شرایط آینده که میتونه در شما اضطراب ایجاد کنه، تمایز قائل بشه. نکته مهم اینجاست، اکثر اوقات ذهن ما روی اطلاعاتی متمرکز میشه که حاصل نشخوار فکری ماست و هیچ ربطی به واقعیت زندگیمون نداره. در این صورت اگه بتونیم آگاهانه تمرکزمون رو از روی ذهن به حواس پنجگانه برگردونیم، میتونیم احساس آرامش کنیم.
اگه میخواین به آرامش برسین و تفکرات منفی و هیجانات و استرسهای غیرضروری نداشته باشین، باید بتونین بین واقعیت و تخیلاتتون تمایز قائل بشین، چیزی که از حواس پنجگانهتون میگیرین یا چیزی که ساخته و پرداخته ذهنتون هست. وظیفه شما اینه که از خودتون بپرسین آیا این چیزی هست که واقعا داره در دنیای بیرونی اتفاق میفته یا چیزی هست که داره در ذهنم اتفاق میفته؟
از اینجا به بعد نیاز دارین تمرین کنین که خودتون افکارتون رو متمایز کنین. یعنی به افکارتون از بیرون نگاه کنین و این همون ذهن آگاهی هست. یاد بگیرین افکارتون فقط افکارتون هستن و هرچی که تو ذهنتون هست لزوما در دنیای واقعی اتفاق نمیفته. یعنی به جای اینکه با لنز افکارتون به دنیا نگاه کنین، نحوه نگاه کردن به ذهنتون رو یاد بگیرین.