معنی شاد بودن چیه؟ چرا معمولا زود انگیزه هاتون رو از دست میدید؟ چرا خوشحال نیستید؟ چیکار کنید که بتونيد خوشحالی رو در وجودتون ارتقا بديد؟
اینقدر سعی نکن که خوشحال باشی!
اکثرا ماها به دنبال لذت بردنیم تا خوشحال بودن. غذای خوب، سكس متعدد و متنوع داشتن، زمان بیشتر برای فیلم دیدن و گیم بازی کردن، ماشین جديد سوار شدن و مد روز پوشیدن، مهمونی با دوستان رفتن، ماساژ گرفتن و … همه اینا اسمش لذت جويه نه خوشحالی. با اینکه لذت خیلی خوبه ولی زمین تا آسمون با خوشحالی فرق داره.
درسته که لذت و شادی به هم وابسته هستن، ولی لذت باعث شادی نمیشه. از کسی که به مواد اعتیاد داره بپرسید که آیا لذت مصرف مواد اونو به تجربه خوشحالی رسونده؟ لطفا از کسی که بخاطر سکس، خیانت کرده و بالطبع خانوادش رو از هم پاشونده بپرسید که آیا به دنبال لذت رفتن در نهایت باعث خوشحالیش شده؟ کسی که به حد مرگ غذا خورده والان شديدا اضافه وزن داره چی؟ آيا لذت جویی خوشحالش کرده؟
آدمها از فعالیت های لذت بخش برای بی حس شدن و پرت کردن حواسشون استفاده می کنن. خاطرتون باشه که لذت، سطحی ترین حالت رضایت از زندگیه. به همین دلیله که آسون به دست میاد. به همین دلیله که با پول به راحتی میشه خریدش. به همین دلیله که خیلی زود کهنه میشه و زود ازش خسته میشید. راستی، اصلا قصدم این نیست اگه بگم لذایذ دنیوی چیزه مزخرفيه و بزنیم بریم ژاپن و چالش “كای هوگیو” رو شروع کنیم، بلکه قصدم اینه که بگم خوشحالی یه فازه دیگه ایه که با پول نمی تونی بخريش.
چه جوری آدم خوشحالی باشیم؟
چند سال پیش یکی یه کسب و کار پر ریسکی راه انداخت و تقريبا كل سرمايه اش رو توی این کار گذاشت و در نهايت بدجوری شکست خورد. اما امروز، اون بخاطر همين تجربه، از هر زمان دیگه ای در زندگیش، خوشحال تره. چون این شکست، درسهای زیادی بهش داد. کمکش کرد تا بفهمه تو زندگی چی میخواد و چی نمیخواد و در نهایت ایشون رو به سمت شغلی که الان داره و عاشقشه، سوق داد. الان می تونه به عقب نگاه کنه وبه خودش افتخار کنه که اون کار رو امتحان کرد، چون در غیر این صورت همیشه ممکن بود فکر کنه که اگه امتحان می کرد چی می شد و همین می تونست بيشتر از هر شكستی، باعث ناراحتيش بشه. اینکه ما بتونیم شکست بخوریم و باز هم قدردان تجربیاتی باشیم که از اون شکست به دست اومده، آجر اساسی و اولیه، برای ساختن خوشحاليه.
اگه تصور می کردین به محض فارغ التحصيل شدن از دانشگاه، قراره ماهی چندین میلیون درآمد داشته باشین و یه ماشین گرون زير پاتون باشه، بایستی به عرض تون برسونم که استانداردهاتون از موفقيت به كل مشكل داره. شما لذت رو با شادی قاطی کردین. هیچوقت حقوق عالی و ماشین لوکس و خونه لاکچری در شروع کار دلیل شادی نمیشه. چون این استانداردها اساسا برای لذت بردن طراحی شدن نه خوشحال بودن.
برای شادی باید يه ليست يه کیلومتری از کارهایی که قراره انجام بدین تو ذهن تون باشه. توقع تون از خودتون بالا باشه و استانداردهای عجیب و غريب برای خودتون تعریف کنید و بعد بشینید و شکست رو مزه مزه کنید. آزش درس بگیرید. شکست رو زندگی کنید. اجازه بدین زمین زیر پاهاتون ترک برداره و سنگ ها اطرافتون فرو بریزن، چون فقط اینطوریه که یه چیز فوق العاده رشد میکنه از بینابین شکاف ها…
واقعا چه چیزی می تونه خوشحالی رو به وجود بیاره؟
شادی، فرآیند رسیدن به “ایده آل ترین شکل خود” است. به سرانجام رسوندن یک ماراتن، نسبت به خوردن یک کیک شکلاتی، ما رو خوشحال تر میکنه. بزرگ کردن یک کودک، بیشتر باعث خوشحالی ما میشه تا بردن یک بازی ویدئویی. راه انداختن يه کسب و کار کوچیک با رفقای نزدیک و تلاش برای کسب درآمد، خیلی حس بهتری، نسبت به خريدن يه کامپیوتر جديد داره.
جالب اینجاست که هر سه تا کاری که براتون مثال زدم، به شدت ناخوشایند و سخت هستن و لازمه که انتظارات بالایی از خودمون داشته باشيم و توی مسیر مداوما شکست بخوریم. با این همه، اینها از پر معنی ترين فعاليت ها ولحظات زندگی هستن. باعث درد و رنج، کشمکش، حتی خشم و نا امیدی میشن، ولی به محض اینکه انجامشون بدیم، به گذشته نگاه می کنیم و چشمامون بخاطر این همه تلاش، پر از اشک شادی میشن… چرا؟
چون همچين چالش های به ما کمک می کنن تبدیل به ایده آل خودمون بشيم، صرف نظر از لذتها يا رنجهای سطحی، صرف نظر از احساسات منفی یا مثبت، تلاش ما در راه تحقق بخشیدن به ایده آل هامون و چالش هامونه که برامون خوشحالی به همراه میاره. بخاطر همینه که بعضی ها وسط جنگ، خوشحالن و بعضیای دیگه، وسط عروسی غمگین!
به آخر رسوندن ماراتن نیست که باعث خوشحالی ما میشه، دست يافتن به یک هدف سخت و بلند مدته که باعث خوشحالی میشه. اینکه فرزندی فوق العاده داشته باشی که پزش رو به دیگران بدی باعث خوشحالی نمیشه، اینکه خودت رو فدای رشد یک انسان دیگه کردی خاصه. اعتبار و پولی که از کسب و کار جدیدت به دست میاد باعث خوشحالیت نميشه، بلکه فرآيند غلبه به همه سختی های راه، همراه با افرادی که برات مهم هستن، اصل قضيه هست. بخاطر همینه که تلاش برای خوشحالی، در نهایت، باعث ناراحتی شما میشه. چون تلاش برای خوشحالی، یعنی خودتون رو نپذيرفتين. يعنی شما در راستای ویژگیهای که دوست دارین در شما به وجود بیان، قرار ندارین. چون اگه خود ایده آل تون رو به نمایش می گذاشتین، احساس نیاز برای به دست آوردن خوشحالی نمی کردید.
بخوایم نخوایم، باید قبول کنیم که احساس خوشحالی برخلاف احساسات منفی، به شدت ناپایدار و فرراره. زود از کف مون میره. این بخاطر اینه که خود ایده آل ما، همیشه دو قدم از ما جلوتره. ما آرزو داریم موزیسین بشیم و وقتی به این آرزو میرسیم، دلمون می خواد موزیک تیتراژ یه فیلم رو بسازيم، در قدم بعدی دوست داريم كل موسیقی متن فیلم، با ما باشه. چیزی که مهمه، رسیدن به این درجات موفقیت نیست، اینکه یکسره برای رسیدن به این اهداف در حرکت باشیم، مهمه! روز به روز، ماه پشت ماه، سال به سال ما به دنبال کردن ایده آل هامون ادامه میدیم، تا روز آخر زندگیمون…
پس برای یافتن خوشحالی، به نظر میرسه بهترین توصیه این باشه، تصور کن دوست داری چه شکلی باشی و بعد به سمتش حرکت کن…
بزرگ آرزو کن و بعد یه کاری انجام بده، هر کاری. اینکه شروع به کار کنی، احساس تورو نسبت به کل فرايند تغيير ميده و بهت کمک می کنه که به راه ادامه بدی، روبه جلو، روبه افق … نتيجه رو رها کن، اصلا ضروری نیست. فانتزی ها و رویاها فقط برای این هستن که کمک کنن از جات بلند بشی، مهم نیست که محقق بشن يا نه. زندگی کن … فقط زندگی کن … انقدر سعی نکن شاد باشی … فقط باش …