مواردی که در این مطلب مطرح شده است:
- طلاق عاطفی چیست؟
- تفاوت طلاق عاطفی با طلاق قانونی
- طلاق خاموش چیست؟
- تأثیر طلاق عاطفی بر فرزندان
- کودکان در چه سنی بیشترین آسیب را از طلاق میبینند؟
- آثار طلاق بر نوجوانان و جوانان
- راههای کاهش آسیب طلاق بر فرزندان
طلاق یکی از مهمترین آسیبهای اجتماعی است که در دهههای اخیر در اکثر کشورهای جهان رشد روزافزونی داشته است. نتایج پژوهش از تأثیرات عمیق روانشناختی، اجتماعی و اقتصادی طلاق بر روی همه کسانی که به نحوی درگیر هستند، حکایت میکنند. چالش برانگیزترین جنبه طلاق برای کودکان این است که در دورهی کودکی آنها اتفاق میافتد. یعنی زمانی که هنوز تجربه آموختن راههایی برای مواجهه با تغییرات مهم زندگی و نحوهی کنار آمدن با آن ها را ندارند.
طلاق عاطفی چیست؟
طلاق عاطفی (به انگلیسی: Emotional divorce) به رابطهای گفته میشود که در آن همسران، در محیطهای اجتماعی خوب و صمیمی به نظر میرسند ولی در خلوت قادر به تحمل یکدیگر نیستند. از طلاق عاطفی با عنوان خانواده توخالی نیز یاد میکنند، یعنی خانوادهای است که اعضای آن به زندگی با یکدیگر ادامه میدهند، ولی روابط و کنش متقابل با یکدیگر ندارند و از حمایت احساسی یکدیگر محروماند. طلاق عاطفی نه به عنوان یک اختلال مقطعی در زندگی زناشویی، بلکه به صورت وضعیتی پایدار ظهور مییابد و بر اساس این مفهوم، وضعیت طلاق عاطفی برای زوجین یک ناسازگاری به شمار نمیرود، بلکه به صورت جریانی در زندگی روزمره آنان صورت بندی میشود.
تفاوت طلاق عاطفی با طلاق قانونی
در یک نگاه کلی میتوان گفت که طلاق عاطفی رابطهای است که در آن همسران در محیطهای اجتماعی، خوب و صمیمی به نظر میرسند، ولی در خلوت قادر به تحمل یکدیگر نیستند. بنابراین در طلاق عاطفی، زوجين فقط زیر یک سقف زندگی میکنند، در حالی که ارتباط بین آنها قطع شده یا بدون میل و رضایت است.
در طلاق قانونی، همه اعضای خانواده تکلیف خود را روشن دانسته و دچار استیصال کمتری هستند، در حالی که این گمگشتگی در طلاق عاطفی ادامه دار میشود. البته آسیبهای وارده به کودکان بستگی به شرایط شخصیتی فرزندان دارد. به عنوان مثال، این امکان وجود دارد که بر اثر اختلافات شدید والدین و بیاعتنایی آنان به هم، کودکی که خوراک خوبی داشته، عادات غذاییاش تغییر کرده و دچار کم اشتهایی شود و در فرزندان بزرگتر، اختلالات باعث ایجاد احساس گناه در فرزند میشود و آنان خود را مسئول این اختلافات میدانند. در نتیجه خشم و رنجش خود را بر روی خواهر یا برادر تخلیه میکنند. این تنشها در نوجوانان میتواند منجر به اختلالات هیجانی و رفتاری گردد که گاه او را تا سنین بزرگسالی نیز همراهی میکند.
مطلب پیشنهادی: 6 سوال بسیار مهمی که باید قبل از طلاق از خود بپرسید
طلاق خاموش چیست؟
در جامعه تنها طلاق شرعی نداریم، گاهی در خانوادهها طلاق عاطفی به وجود می آید و باعث ایجاد روابط عاطفی ضعیف در خانواده میگردد که آثار منفی آن از طلاق بیشتر است و باعث گریزان شدن فرزندان از محیط خانواده میشود، زیرا بچهها در طلاق به یک آرامش نسبی در محیط خانه دست مییابند. هرچه همبستگی و تعامل در محیط خانواده کاهش مییابد، فردگرایی بیشتر می شود و هر فرد هر کاری که میخواهد انجام میدهد در نتیجه میزان آسیب افزایش مییابد.
طلاق خاموش به عنوان یک طلاق غیررسمی، موذیانه در کمین روابط همسران نشسته است و شاید بیراه نباشد که بگوییم اصلیترین قربانیان را از میان فرزندان خانواده انتخاب میکند. کودکان شاهد احترام متقابل بین پدر و مادر نیستند و محبت و عاطفه جای خود را به پرخاشگری داده است. در این شرایط، دور از انتظار نیست که کودکان هم مثل والدین، برای تحمل شرایط، به کناره گیری از روند زندگی عادی روی بیاورند و به گفته آسیب شناسان اجتماعی بیشترین افراد بزهکار جامعه را تشکیل میدهند.
بررسی وضعیت کودکان بزهکار نشان میدهد در خانه هایی که والدین به طور مستمر با یکدیگر درگیری دارند، نبود روابط عاطفی بین والدین و خشونت عامل اصلی در بزهکاری نوجوانان و جوانان محسوب میشود.
تأثیر طلاق عاطفی بر فرزندان
از نظر روانشناسی طلاق عاطفی پیامدهای بسیاری نیز به همراه دارد که از آن جمله تأثیرات مخرب آن بر روی فرزندان است و مواجهه آنان با مشکلات روحی و رفتاری مختلف مانند: سردرگمی، نگرانی از آینده، افسردگی، حقارت، رویکرد به شرارت برای جبران حقارت، خودآزاری یا دیگر آزاری، سرکشی و نافرمانی، گرایش به ارتکاب جرم، اضطراب شدید، انزوا و گوشهگیری، پرخاشگری، افت تحصیلی و فرار از خانه است.
بررسیهای علمی نشان داده است که خانواده نابسامان، جرم ساز و مجرم پرور است و در این زمینه میتوان از تحقیقات ارزنده بسیاری از محققان یاد کرد و شگفتانگیز این است که از بین عوامل گوناگون که در رشد و توسعه جرائم مؤثراند، هیچ عاملی به اهمیت خانواده نیست و از بین قشرهای آسیبپذیر جامعه هیچ قشری هم به وسعت و دامنه کودک و نوجوان بدینگونه اثرگذار نیست. عوارض ناشی از نابسامانی خانواده متعدد است، از جمله می توان به عوارض ذهنی و مشکلات رفتاری اشاره کرد:
عوارض ذهنی ناشی از طلاق عاطفی بر فرزندان
عوارض ذهنی مثل اختلالات و نارساییهای عقلی، عقبماندگیهای ذهنی ناشی از شرایط محیطی نامناسب، حالت فراموشکاری، عدم دقت، ضعف حافظه، بیمیلی نسبت به کنجکاوی و چراجویی.
عوارض روانی ناشی از طلاق عاطفی بر فرزندان
عوارض روانی مثل انزواجویی، افسانه پردازی و خیالبافی، احساس ناکامی، احساس کمتری، پریشانحالی، بیاعتمادی، بیاشتهایی روانی، انگشت مکیدن، ناخن جویدن، تیک یا پرش عصبی و ضعف اراده.
عوارض عاطفی ناشی از طلاق عاطفی بر فرزندان
مشکلات عاطفی: مثل زودرنجی، شادی افراطی، حساسیت، واکنش ترس، اضطراب، وسواس، حالت خشم، حسادت، کمرویی، احساس گناه، بدبینی، کینهجویی، عقده های روانی، مهرطلبی، وابستگی افراطی.
مشکلات رفتاری ناشی از طلاق عاطفی بر فرزندان
مثل ادا درآوردن، شکمبارگی، زن صفتی پسران، مرد صفتی دختران، شرارت، لجبازی و نافرمانی، تقلب، افراد مرتکب لغزش و انحراف در سنین خردسالی اشکالاتی در زندگی خانوادگی داشتهاند.
کودکان در چه سنی بیشترین آسیب را از طلاق میبینند؟
به نظر میرسد کودکان پیشدبستانی بیشتر از سایر کودکان مستعد تأثیرات منفی طلاق هستند. شاید به این نظر که سطح رشد شناختی آنها هنوز در حدی نیست که بفهمند چه اتفاقی افتاده و شاید در علت جدایی والدینشان دچار سوء تعبیر میشوند. معمولا بسیاری از این کودکان درست پس از طلاق دچار کابوس میشوند. بازیهایشان حاکی از افسردگی است. خورد و خوراکشان دچار اختلال میشود و برخی از آنها دچار شب ادراری میشوند و از این که ممکن است خودشان باعث جدایی شده باشند، احساس گناه میکنند.
کودکانی که پدر و مادرشان از هم جدا شدهاند در مهد کودک هنگام کنش متقابل با همسالان کمتر بچههای دیگر را بغل میکنند، کمتر لبخند میزنند و بیشتر گریه میکنند و نق میزنند. در این میان کودکان مدرسهرو ممکن است در مقایسه با کودکان پیشدبستانی بهتر بتوانند سازگاری نشان دهند، زیرا به مشکلات والدینشان آگاهی بیشتری دارد و معمولا علت طلاق را بهتر میفهمند و با وجود این کودکان در این گروه سنی معمولا احساس رها شدگی از سوی والدین میکنند و پس از طلاق از آنان خشمگین میشود و در بسیاری از موارد بخصوص در مورد پسران عملکردشان در مدرسه ضعیف میشود و هم در خانه و هم در مدرسه مشکلات رفتاری نشان می دهند.
مطلب پیشنهادی: مهلکترین اشتباهات زندگی مشترک که احتمالا به طلاق منجر میشود!
آثار طلاق بر نوجوانان و جوانان
بلوغ که معمولا بین 9 الی 13 سالگی آغاز میشود، روندی است که طی آن کودک از دوره کودکی خارج شده و وارد دوران بزرگسالی میشود. اگر طلاق والدین همزمان با این دوره رخ دهد، توجه فرزندان به سمت منافع شخصی خودشان به صورت بارزتری دیده میشود. طلاق خصوصیات بلوغ را شدت میبخشد و میتواند باعث بروز تمایلات افراطی این مرحله از رشد شود.
احساس رنج و منفی بافی، مقاومت، عدم ایجاد ارتباط با افراد خانواده و تمایل به آزادی همه و همه پررنگتر میشود، مثلا فقدان پدر در خانواده باعث میشود که مدیریت در خانواده کاهش یابد. به خصوص زمانی که فرزند مدیریت مادر را قبول نداشته باشد. در نتیجه کنترل و نظارت بر فرزندان کاهش مییابد. همچنین فقدان حضور مادر عمدتا فضای عاطفی خانواده را کاهش میدهد و ممکن است فرزندان در خارج از خانه به دنبال جبران خلاء عاطفی خود باشند، که گاه به فرار از خانه، ایجاد ارتباط با دوستان ناباب و اعتیاد و موارد مشابه میشود.
در صورتی که فرزندان مجبور باشند خود را با ناپدری یا نامادری وفق دهند معمولا میزان آسیبپذیری آنها بیشتر شده و گرایش آنها به فرار از خانه و اعتیاد و … افزایش مییابد. تحقیقات حاکی از آن است که والدینی که متارکه کردهاند در مقایسه با والدین دیگر کمتر به فرزندان خود محبت میکنند و محدودیت بیشتری نیز برای آنها قائل هستند. کمتر توقع رفتار آگاهانه از فرزندان خود دارند و کمتر میتوانند بر فرزندان خود کنترل داشته باشند. در این میان رابطه مادر و پسر نیز بسیار ضعیف میباشد.
راههای کاهش آسیب طلاق بر فرزندان
گاهی طلاق عاطفی با وجود کشمکشهای فراوان به طلاق منجر میشود، در این زمان باید تا حد امکان حقیقت را برای کودکان بیان کرد، چون در غیر این صورت دلایل اشتباهی برای طلاق تصور خواهند کرد و از لحاظ روانی صدمه زیادی خواهند دید.
هنگام طلاق 5 ترس برای کودکان وجود دارد:
- حالا چه بر سر من میآید؟
- کجا باید زندگی کنم؟
- چرا پدر و مادر مرا ترک میکند؟
- چه کسی از من مراقبت میکند؟
- همه اتفاقها تقصیر من بود!؟
برخورد آگاهانه والدین باعث میشود کودک بر این ترسها غلبه کند و پاسخی مناسب برای این سئوالها بیابد. بعد از طلاق شرکای زندگی به ازدواج عاطفی با یکدیگر پایان میدهند ولی باید شراکت خود را در نقش پدر و مادر حفظ کنند، آنها باید بتوانند برای کمک به نیازهای رشد بچهها با هم همکاری کنند مخصوصا به هنگام نوجوانی فرزند، ضرورت دارد که مادر و پدر موضع مشترکی را در برابر او اتخاذ کنند.
نوجوانان ممکن است از عدم آگاهی کامل والدین از تفاوتهای بین خانههای آنها سوء استفاده کند و برای کسب آزادیهایی که هر دو والد آنها را ممنوع کردهاند، آنها را به جان هم بیندازد. در بهترین وضعیت همسران سابق میتوانند این پیام را به بچه های خود منتقل کنند.
ما نمی توانیم همسران خوشبختی برای هم باشیم، اما میتوانیم در نقش والدین شما با هم همکاری کنیم و همین کار را خواهیم کرد. ناسازگاریهایی که منجر به طلاق میشوند، معمولا بعد از طلاق برجسته میشوند و خود را در شیوههای متفاوت زندگی و اداره آنها توسط زوجین نشان میدهند.
بنابراین بچهها با دیدار والد دیگرشان بین دو سبک زندگی متفاوت رفت و آمد می کنند و قدری طول میکشد تا به این کار عادت کنند. خروج از یک خانه و ورود به خانه دیگر ساده است اما انتقال از یک وضعیت به وضعیت دیگر مشکل است.