چطوری میشه درد و تلخی ناشی از شکست رو مدیریت کرد؟ در ادامه می خوام راجع به این موضوع بپردازم.

همه ما به نوعی تجربه ریجکت شدن، رد شدن، شکست خوردن و طرد شدن رو داشتیم؛ یکی تو نتیجه کنکورش، یکی تو فرستادن رزومه برای درخواست شغل، یکی تو پروسه مهاجرتش، یکی دیگه هم تو رابطه عاطفيش و این تجارب، تو مراحل مختلف زندگی، به خصوص تو مسیر حرفه ای و شغلی، به شکلهای مختلفی تکرار میشه و میتونه به شدت دردناک باشه؛ تا حدی که در واکنش به اون، دقیقا همون شبکه هایی از مغز فعال میشه که وظیفه شون پاسخ و واکنش به درد فیزیکیه.

بنابراین، با توجه به رخداد مکرر شکست در زندگی و رنج زیادی که ایجاد می کنه؛ سوال اینجاست، چطور میتونیم انگیزه مون رو برای ادامه مسیر حفظ کنیم و اجازه ندیم که ترس از شکست، ما رو از دنبال کردن خواسته هامون دور کنه؟

بهترین راههای مقابله با ناکامی

قدم اول، معطوف کردن تمرکزتون، از نتیجه نهایی، به سمت فرایند کار، میزان یادگیری، تجربه ای که به دست میارید و تلاشی که در طول مسیر به خرج میدید. چون بیشتر وقتها، شما اصلا نمیتونید روی نتیجه نهایی کنترل داشته باشید. به عنوان مثال، اینکه از فلان دانشگاه معتبر دنیا پذیرش بگیرید یا نه، علاوه بر کیفیت رزومه شما، به شانس، شرایط ارتباطات تون و یه عالمه فاکتور دیگه هم بستگی داره.

به علاوه، ارزشمندی زندگی شما، بیشتر از اونکه به واسطه دستاوردهاتون تعیین بشه، از تجربه و دانش تون به دست میاد، که هردوشون از مسیر تلاش و شکست میگذره. پس یکی از روش هایی که کمک تون میکنه بتونید تمرکزتون رو از نتیجه بردارید، اینه که ارزشهاتون رو مدام به خودتون یادآوری کنید.

شاید براتون جالب باشه که بدونید براساس مصاحبه ای که با برندگان جوایز نوبل انجام شده هدف اصلی اونها برای این همه تلاش متمادی، هیچوقت برنده شدن این جایزه نبوده، بلکه همه اونها از اشتیاقی سیری ناپذیر، برای کشف حقیقت یا پیدا کردن راهکاری برای مشکلات برخوردار بودن؛ ارزشی که اونها رو در برابر سرخوردگی و ناامید شدن مقاوم می کرده: چون دیگه مهم نبوده که آخر سر جایزه رو ببرن یا نه!

در قدم دوم، شکستهای دیگران و افراد موفق و البته تجربیات خودتون از شکستهایی که در طول زندگی تون داشتید رو مرور کنید. ببینید رفقا آدمها به ندرت تجربه خودشون از شکست رو با دیگران به اشتراک میذارن.

پس خیلی وقت ها شما ممکنه حتی از رد شدن رزومه دوستان و همکاران نزدیک تون هم با خبر نشید، درحالیکه مدام خبر موفقیت نزدیک و آشنا از همه طرف به گوش تون میرسه. این میتونه باعث شکل گیری باور تحریف شده ای در ذهن تون بشه مبنی بر اینکه دیگران، خیلی بیشتر از شما موفق هستن و در ادامه چنین فکری، به وجود اومدن احساس شرم، ناتوانی، نگران شدن و ترسیدن از فکر و نظر
دیگران، دیگه چندان عجیب به نظر نمیرسه.

در نتیجه، ما هم شکست هامون رو از دیگران پنهان می کنیم، پس عین همین روند برای اونها هم تکرار میشه؛ در نتیجه اونها هم تجربیات شون رو مخفی می کنن. خب طبیعتا، هیچ کس دلش نمیخواد اولین کسی باشه که با مطلع کردن دیگری از تجربیات منفی که داشته، تصویری که از خودش به عنوان یک آدم شکست خورده و ناتوان ساخته رو برای بقیه رو کنه.

به باور من، با خبر شدن از شکست های دیگران، مرور کردن اونها و نوشتن و به اشتراک گذاشتن تجربیات خودمون، یعنی عمل کردن برعکس اونچه که غریزه محافظتی ما داره بهمون هشدار میده، کمک میکنه اون احساس عزت نفس و تعلق زیر سوال رفته دوباره به وجودمون برگرده و تازه این بار جالبیش اینجاست که علت احساس تعلق مون، دقیقا همون تجربه شکستی هست که ازش می ترسیدیم.

در نتیجه به مرور، شرم کمتری رو در مواجهه با شکست تجربه می کنیم و دیگه اون رو به عنوان انعکاسی از میزان ارزشمندی خودمون در نگاه دیگران، نمی بنیم.

و در نهایت، میدونم که شاید بعضی از آدمها بیشتر از دیگران شکست رو در زندگی شون تجربه کنن، ولی صرف نظر از اینکه شما کی باشید و در چه موقعیت و جغرافیایی زندگی کنید، شکست شما رو پیدا خواهد کرد.

پس مهم اینه که بتونید به درستی باهاش مواجه بشید، هدف اصلی اینجاست که اجازه ندید ترس از شکست، مسیرتون رو محدود کنه؛ به عبارت دیگه، بتونید از خودتون بپرسید: اگر از شکست خوردن نمی ترسیدم، اونوقت به دنبال به دست آوردن چه هدفی می رفتم؟