همان‌طور که در بروز عارضه اسهال و شکم روش عوامل و مسایل گوناگونی چون ویروس‌ها، عفونت‌های باکتریایی، مسمومیت غذایی، اختلالات اضطرابی و کژکاری سیستم گوارشی فرد نقش آفرین است و واکنش بدن در برابر این عوامل چندگانه موجبه، تنها شکم روش است وسواس نیز شباهت آشکاری به این واکنش بدن دارد. به زبان ساده‌تر، در بروز وسواس عوامل گوناگونی نقش آفرین هستند. همانطور که گفته شد اگرچه در حال حاضر نمی توان به طور قاطع بر روی یک عامل موجبه خاصی انگشت گذاشت با این همه آنچه که تردیدناپذیر است این‌که اختلال وسواس فکری و رفتاری (OCD) یک بیماری بیولوژیکی و ژنتیکی مغز است که در کنار این عامل اصلی عوامل و کیفیات نارسای محیطی نیز در بروز و تشدید این اختلال نقش آفرین هستند. در زیر به طور گذرا به عوامل ایچاد این اختلال به طور گذرا اشاره می‌شود:

عوامل ایجاد کننده اختلال وسواس فکری و رفتاری (OCD)

1. عامل کالبدی

نتایج حاصله از برخی از مطالعات اصولی حاکی از این است که وسواس تاشی از آسیب‌های وارده به بخش‌هایی از مغز می‌شود، لذا بدین علت است که در موارد شدیدی که این اختلال پاسخی به درمان‌های متفاوت و رایج نمی‌دهد، درمانگران جهت مهار عوارض این اختلال متوسل به جراحی ناحیه آسیب دیده مغز می‌شوند.

از طرف دیگر از آنجا که امروزه شیوه‌های پیشرفته و دقیق تصویربرداری از ماهیت و کارکرد مغز، اطلاعات دقیق‌تری را در اختیار مغز پژوهان قرار داده است، تصاویر گرفته شده از مغز در رابطه با این اختلال، حاکی از این است که در بخش جلویی قشر مغز نابهنجاری‌هایی مشاهده می‌شود. همین‌طور این تصاویر دقیق، افزایش و یا کاهش فعالیت‌های متابولیسمی مغز را نشان داده‌اند و بالاخره اینکه با استفاده از روش‌های نوین و دقیق عکس‌برداری مغز کاشف به عمل آمده است که در رابطه با این اختلال، کاستی‌ها و نواقصی در مدارات الکتریکی که ناقل تکانه‌های عصبی به سایر نواحی مغز است نیز به چشم می‌خورد که همه این یافته‌ها حکایت از نارسایی‌ها و کاستی‌های مغز دارد.

2. عوامل بیوشیمیایی (شیمی زیست)

از آنجا که مغز حاوی میلیاردها سلول عصبی بنام نورون است که کارکرد این سیستم پیچیده (مغز) در گروی کار کرد هماهنگ این ساختارهای ظریف و بسیار پیچیده است، بدین علت مغز آدمی سیستمی بسیار پیچیده و در عین حال خارق العاده است.

نکته مهمی که در رابطه با این سیستم پیچیده (مغز) باید آویزه گوش‌مان باشد این است که برخی از مواد شیمیایی مغز که موسوم به «ناقلین عصبی» است در کار انتقال پیام‌ها نقش بسیار مهمی را ایفاء می‌کنند و مسیر حرکت یک ناقل عصبی از انتهای یک سلول فرستنده و به ابتدای یک سلول عصبی

گیرنده بوده و یک ناقل عصبی در طی این مسیر باید از نواحی سیناپس (نواحی کوچک حاوی مایع) عبور کند تا این انتقال پیام به طور طبیعی صورت پذیرد. بله، جهت تبادل و انتقال اطلاعات از نورونی په نورونی دیگر، باید این وظیفه به خوبی توسط ناقلین عصبی انجام شود و این کارکرد نرمال مغز توسط ناقلین بسیار انجام می‌شود و به نظر می‌رسد که در اختلال (OCD) ناقلین عصبی مهمی چون سروتونین، دوپامین، گلوتاماته و برخی از ناقلین دیگر نقش آفرین هستند.

همانطور که گفته شد ناقل عصبی سروتونین نقش مهمی را در اختلال وسواس ایفا می‌کند. بدین معنی که هر چقدر سطح و میزان این هورمون در مغز بالا باشد به همان نسبت نیز از عوارض و مشکلات وسواس کاسته می‌شود لذا بدین علت است که دارو درمانی این اختلال، سیستم سروتونین را نشانه می‌گیرد. چون افزایش این هورمون (ماده شیمیایی در مغز سبب می‌شود که حجم و اندازه هسته دمی مغز کوچک‌تر از زمان بیماری (ابتلای به وسواس) شود و کاهش اندازه این هسته نیز به سرعت مهار عوارض این اختلال را به دنبال دارد.

از طرف دیگر براساس برخی از یافته‌ها، می‌توان گفت که در بروز این بیماری یا کاهش سطح سروتونین است که نقش عمده‌ای را ایفا می‌کند یا اینکه ناحیه گیرنده پیام است که درگیر نارسایی بوده و بدین علت در برابر انتقال تکانه‌ها و پیام‌ها مانع تراشی می‌کند که به نظر می‌رسد که این مشکل از طریق افزایش میزان سروتونین در مغز قابل برطرف شدن است.

لذا بدین علت است که داروهای کلاس دارویی (SSRIS) موسوم به بازدارنده‌های باز جذب سروتونین انتخابی (SSRI) در مهار عوارض و درمان اختلال وسواس نقش مهمی را ایفا می‌کنند.

دوپامین ناقل عصبی دیگری است که در بروز وسواس نقش آفرین است به ویژه زمانی که فعالیت این هورمون در ناحیه غده‌های پایه‌ای مغز افزایش می‌یابد. لذا بدین علت است که عوارض و نشانه‌های وسواس در بیماران مبتلا به نارسایی غدد پایه‌ای به چشم می‌خورد. با توجه به این واقعیت، اگر بتوان جلوی فعالیت زیاد ناقل عصبی دوپامین را گرفت در آن صورت بهتر می‌توان عوارض بیماری را کاهش داد.

لازم به ذکر است که قطع نظر از هورمون سروتونین و دوپامین، مطالعات چندی در رابطه با اختلال (OCD) حاکی از این است که در بروز این عارضه، هورمون‌های دیگری از جمله گلوتامات و اوکسی توسین نیز نقش‌آفرین هستند. لذا بدین علت است که امروزه جهت مهار عوارض این عارضه متوسل به دارو درمانی می‌شوند.

3. عوامل زیستی و محیطی

اگرچه کیفیات محیطی و زیستی به طور مستقیم در بروز این عارضه نقش‌آفرین نیستند اما شرایط خاص محیطی هم می‌تواند سبب تشدید مشکلات این اختلال شود و هم می‌تواند در نقش یک محرک برای عود مجدد این عارضه ظاهر شود. از جمله این کیفیات نقش‌آفرین، می‌توان به تغییر ناگهانی شرایط زندگی فرد، تحت خشونت و بدرفتاری واقع شدن بیماری‌های جسمی، مشکلات تحصیلی و ارتباطی و غیره اشاره کرد.

4. فرضیات شناختی

این تئوری‌ها و فرضيات علت بروز این اختلال را ناشی از نارسایی‌های فکری و ذهنی فرد دانسته و این نارسایی‌های فکری (شناختی) نیز خود ناشی از بزرگنمایی، اغراق گرایی، فاجعه اندیشی، کمالگرایی و عدم بردباری شخص در برابر مسایل و اتفاقات نامشخص می‌شود. بنابراین اگر بتوان نارسایی‌های شناختی (فکری و ذهنی) فرد قربانی را اصلاح کرد در آن صورت این عارضه خود به خود مهار می‌شود.

5. عفونت‌های استرپتوکوکی

شواهد موجود حاکی از این است که عفونت‌های باکتریایی و استرپتوکوکی در 10 تا 20 درصد کودکان مبتلا به این باکتری، تولید عوارض وسواسی می‌کند که در صورت درمان این نوع عفونت خود به خود عوارض مرتبطه نیز مهار می‌شود.

6. عوامل عصبی و روانشناختی

یافته‌های حاصله از مطالعات انجام شده حاکی از این است که در کودکانی که مبتلا به وسواس هستند نارسایی‌های جدی در سیستم یکپارچه سازی بصری و فضایی این دسته از قربانیان به چشم می‌خورد. همین‌طور، این بیماران درگیر مشکلات حافظه ای و استدلالی می‌شوند.