متأسفانه ابتلا به اختلال وسواس فکری و رفتاری (OCD یا obsessive compulsive disorder) نه تنها زندگی خود فرد مبتلا را تباه می‌کند، بلکه بازتاب ویرانگرش همه اطرافیان فرد مبتلا را نیز به طور منفی تحت تأثیر قرار می‌دهد.

واقعیت این است که اختلال (OCD) (وسواس ذهنی و رفتارهای بازتابی مرتبط با ذهنيات و باورهای کودک)، اختلالی پیچیده است چون این اختلال می‌تواند به صورت‌های خفیف، شدید، جداگانه و همراه با سایر اختلالات روانی دیگر در فرد مبتلا ظاهر شود، لذا به علت این نوع ماهیت است که پیش بینی خط سیر بیماری برای درمانگر دشوار است با این همه در طی سه دهه گذشته، نه تنها شناخت اصولی‌تر و علمی‌تر این اختلال محقق شده است بلکه مردم نیز به چشم یک بیماری و مشکل روانی به این اختلال نگریسته و این ذهنیت سبب شده که مردم کودک قربانی را فردی دیوانه و ساقط از عقل تلفی نکنند چون تا پیش از این مقطع زمانی، مردم درک درستی از رفتارهای تکراری اضطراب زدایانه فرد قربانی نداشتند. اکنون ممکن است این پرسش برای خواننده مطرح شود که اساسا چرا مردم باید قربانی (OCD) را دیوانه و ساقط از عقل بینگارند؟ جهت پاسخ به این سئوال در ابتدا باید معنی و مفهوم این اختلال توضیح داده شود. این بیماری به حالتی دلالت دارد که در این حالت، فرد بیمار جهت کاستن از فشارهای روحی حاصله از افکار و باورهای خاص خودش، متوسل به رفتارهای تکراری غیرعقلانی و توجیه ناپذیر می شود تا بدین وسیله از اضطراب روحیش بکاهد به زبان ساده تر، رفتارهای مجنونانه کودک هم بازتابی است و هم اینکه از کارکرد و خاصیت ترس زدایانه برخوردار است.

مبانی وسواس ذهنی و عملی (رفتار بازتابی)

  • اساسا منظور از اختلال (OCD) چیست؟
  • آیا نشانه‌ها و علایم این اختلال در قربانی در همه مقاطع سنی، ثابت و یکسان باقی می‌ماند؟
  • چه عواملی سبب بروز این اختلال در کودک می‌شود؟

اساسأ منظور از اختلال وسواس فکری و عملی (رفتارهای حاصله از خیالات و توهمات) چیست؟

وسواس فکری و رفتاری صرفا یک بیماری روحی نبوده بلکه در بروز آن عمدتأ كیفیات و مسایل بیولوژیکی (سرشتی و ژنتیکی) نقش آفرین بوده و از نشانه‌های برجسته و گویای این اختلال افکار: خیالات، ذهنیات و مفروضات ذهنی ادواری، مکرر و راجعه (عود کننده) است که این کیفیات ذهنی کودک را درگیر یک نوع اضطراب و هراس می‌کند که پیامد این مسئله کودک جهت آرام کردن تلاطمات و تشنجات ذهنی خود متوسل به رفتارهای تکراری (آئینی) و اعمال ثابت و مکرر چون شستن مکرر دست و پا چیدن اشیاء به شکلی خاص می‌شود تا بدین وسیله اضطراب آزارانده‌اش را مهار کند.

واقعیت این است که هر فردی از جمله کودک گاه‌گاهی دستخوش ترس توجیه ناپذیر، خیالات و افکار ترسناک می‌شود و این کیفیت ذهنی را نمی‌توان یک اختلال و بیماری خواند چون اضطراب در سطح خفیفش در هر فردی نمود دارد اما زمانی که سخن از ابتلای فرد به این اختلال به میان می‌آید منظور این است که فرد به طور ارادی نمی‌تواند از غارتگری و ویرانگری این افکار هراس برانگیز توجیه‌ناپذیر جلوگیری کرده و این نوع فکر به طور پیوسته و مکرر ذهن کودک را مشغول کرده و این ذهن مشغولی مرضی و بیمارگونه بر کارکردهای نرمال کودک اثر منفی برجای می‌گذارد.

برای مثال کودک مبتلا نمی‌تواند به مثل یک کودک سالم تکالیف درسیش را انجام دهد. روشن است که مشکلات ذهنی و رفتاری کودک قربانی به طور خودکار بر روی کارکردهای سایر اعضای خانواده اثر منفی بر جای‌می گذارد.

نکته دیگر قابل ذکر این است که اگرچه کودک مبتلا در برخی از موارد می‌داند که افکار و رفتارهای بازتابی مهار کننده‌اش نامعقول بوده و از هیچ اساسی برخوردار نیست با این همه کودک به طور مکانیکی و کوکی مشغول انجام رفتارهای ثابت (آئینی) مهاری می‌شود چون کودک مبتلا به (OCD) بر این باور است که از طریق انجام این رفتارهای تکراری بدین وسیله می‌تواند جلوی وقوع یک فاجعه خیالی را بگیرد.

فرضا کودک بر این پندار است که این رفتارهای تکراری و وسواسی جلوی مرگ مادرش را در سانحه رانندگی می‌گیرد. بله، کودک از طریق انجام کارهای اجباری و بازتابي سعی می‌کند که از ابعاد ترسش بکاهد با این همه در برخی از موارد نه تنها این مقصود کودک برآورده نمی‌شود بلکه برعکس، این ترس واهی تشدید نیز می‌شود به طور کلی این اختلال را می‌توان با چرخه و توالی زیر بهتر درک کرد.

  • کاهش موقت اضطراب
  • واکنش مهاری
  • اضطراب
  • ذهن مشغولی مرضی (هراس بی پایه)

آیا (OCD) یک اختلال شایع است یا اینکه از سر بدشانسی مطلق است که به این درد مبتلا شده‌ایم؟

نه تنها شما به تنهایی مبتلا به این درد به اصطلاح بی‌درمان نیستید بلکه در حال حاضر در ایالات متحده بیش از یک میلیون کودک مبتلا به وسواس فکری و عملی هستند. به بیان بهتر، اختلال (OCD) از زاویه میزان شیوع چهارمین اختلال روانپزشکی پس از اختلالات هراس محور، اعتیاد و اختلال افسردگی شدید است اگرچه به علت تفاوت مطالعات پژوهشگران، دقیقا نمی توان میزان قربانیان این اختلال را مشخص کرد با این همه به طور تقریبی می توان گفت که دو تا سه درصد کودکان از این بیماری رنج برده و شواهد موجود حاکی از این است که میزان شیوع و رواج این اختلال در حال حاضر محسوسأ بیشتر از مقطع زمانی دهه پنجاه قرن گذشته است.

واقعیت این است که مردم این بیماری را یک اختلال شایع تلقی نکرده و این مسئله مرتبط به دلایلي چند می‌شود که از جمله آن‌ها می‌توان به عدم دسترسی قربانیان به درمانگران باتجربه، موانع و ذهنیات شرم بنیادانه قربانی، عدم وجود روانپزشکان قابل و ماهر و بالاخره خفيف و ملایم بودن عوارض و نشانه‌های گویای این اختلال اشاره کرد. لازم به ذکر است که عوارض خفیف نیز مشکل آفرین است.

نکته دیگر قابل توجه این است که اگرچه ذهنیات و رفتارهای (OCD) بنیاد در کودکان زیر شش سال شایع‌تر است اما نکته‌ای که باید در این رابطه بدان توجه داشت این است که این ویژگی‌های گویا در طی زمان در این دسته از کودکان بی‌رنگ می‌شود به زبان ساده‌تر، حساسیت کودک نسبت به تقارن و یا چینش خاص اشیاء و قواعد رفتاری به موازات افزایش سن کودک آشکارا بی‌رنگ می‌شود. پس با مشاهده این کیفیات در کودکان زیر شش سال نمی‌توان به این باور رسید که این علایم اولیه منجر به اختلال وسواس می‌شود چون این گرایش در این دسته از کودکان شایع است.

مطلب دیگر قابل توجه این است که اختلال وسواس عمدتا در فاصله سنی 7 تا 12 سالگی در کودک تشخیص داده می‌شود و علت این تشخیص راحت نیز این است که کودکی که در این سن و سال است به راحتی متوجه تفاوت ذهنیات و رفتارهای خود با هم سن و سالانش می‌شود با این همه رفتارهای اولیه آئینی (تشریفاتی و مکانیکی و در عین حال ثابت) آشکارا نشان از استعداد کودک به ابتلای به این اختلال دارد.

آیا در سن پنج سالگی ابتلا به اختلال وسواس فکری و رفتاری غیرعادی است؟ همینطور، آیا این اختلال یک بیماری کودکانه است؟ آیا كیفیات این مشکل در پسر و دختر متفاوت است؟

براساس شواهد موجود بیش از نیمی از بزرگسالان مبتلا به وسواس مدعی هستند که نشانه‌ها و عوارض این اختلال را قبل از پانزده سالگی در خود مشاهده کرده و این مقطع زمانی در مردان بین 6 تا 15 سالگی بوده و زنان این عوارض را در مقطع سنی 20 تا 30 سالگی مشاهده می‌کنند.

نتیجه حاصله از یک مطالعه فراگیر حاکی از این است که بزرگسالان معمولا در سن 27 سالگی در صدد درمان این اختلال برمی‌آیند. با توجه به آمار و ارقام فوق اکنون به صراحت و قاطعیت می‌توان گفت که این اختلال مختص کودک نبوده بلکه بزرگسالان نیز به اختلال وسواس فکری و رفتاری مبتلا می‌شوند، اما به دلایلی، درمان‌جویی بزرگسالان به تأخیر می‌افتد.

اولین دلیل این است که در خردسالی به روشنی نمی‌توان بر روی نشانه‌های گویای این اختلال انگشت گذاشت. برای مثال در زمان خردسالی، زمانی که کودکی از انجام یک وظیفه و مسئولیت خانگی سرباز می‌زند، والدین این سرپیچی کودک را به حرف نشنوی و مسئولیت ناشناسی کودک نسبت می‌دهند و این در حالی است که ممکن است الزامات این اختلال کودک را به سوی وظیفه ناشناسی سوق دهد. برای مثال ممکن است این کودک مثالی و به اصطلاح سرکش به علت ترس از آلوده شدن از انجام یک کار مشخص خودداری کند.

بله، در برخی از موارد علت عدم تشخیص به موقع این اختلال مسایلی از نوع فوق است با این همه در برخی از موارد، فرد به طور ناگهانی درگیر عوارض این اختلال می‌شود. اما آنچه که مربوط به میزان شیوع وسواس در بین دو جنس می‌شود این است که دختر و پسر به یک نسبت به این مشکل مبتلا شده و تنها تفاوت محسوس در این رابطه این است که پسران زودتر از دختران متوجه عوارض این بیماری می‌شوند. همینطور فاصله ابتلا تا زمان درمانجویی معمولا بین ۵ تا ۸ سال است. در یک کلام، کیفیات این اختلال در بین زن و مرد یکسان بود اما این عوارض در 20 تا 40 درصد زنانی که در آستانه عادت ماهانه هستند آشکارا تشدید می‌شود. همین‌طور اکثر زنان پس از باردار شدن، متوجه نمود این اختلال در خود می‌شوند.

آیا وسواسی که در زمان خردسالی به فرد حمله‌ور می‌شود با وسواسی که در بزرگسالی گریبان‌گیر فرد می‌شود با هم تفاوت دارد؟ آیا این وسواس‌ها به طور کامل درمان می‌شوند؟

بله، بين وسواس خردسالی و وسواس بزرگسالی تفاوت آشکاری به چشم می‌خورد. برای مثال نه تنها عوارض این اختلال در کودکان بسیار شدید است بلکه رفتارهای بازتابی مهاری کودکان نیز افراطی و بیمارگونه‌تر است. همین‌طور این اختلال در کودکان معمولا همراه با اختلالاتی چون بیش فعالی، اختلال پرش عضله (تیک) و مشکلات اضطرابی چندگانه است. لازم به ذکر است که اگر کودک وسواسی در بزرگسالی درصدد درمان این مشکل برآید، دارو درمانی این اختلال تقریبا بی‌فایده خواهد بود. اما آنچه که درباره مهار و علاج قطعی این اختلال می توان گفت این است که این اختلال در صورت درمان نشدن، یک بیماری مزمن و دیرپا است که عوارض و نشانه‌های آن به طور مقطعی شدید و ضعیف می‌شود.

از طرف دیگر در برخی از مبتلایان عوارض این اختلال پس از یک دوره بهبودی 10 تا 20 ساله دوباره عود می کند. اگرچه این حملات بازگشتی و عود کننده می‌تواند در یک فاصله زمانی شش ماهه نیز صورت پذیرد. در یک کلام، از آنجا که فرایند این بیماری به علت مزمن و دیرپا بودن مختلف الشكل است، بنابراین می‌توان گفت که این اختلال شباهت آشکاری به اختلال شیدایی و افسردگی داشته و مثل این اختلال مادام العمر است اما دیرپایی و ماندگاری وسواس هرگز بدین معنی نیست که فرد نمی‌تواند با درمان‌های مختلف اصولی، زمان عود و برگشت آن را طولانی کند فرضا عوارض این اختلال در هر ده سال به ده سال در شخص قربانی پدیدار شود. با این همه به هیچ وجه، پیشاپیش نمی‌توان خط سیراین اختلال را پیش بینی کرد.

آیا نشانه‌ها و عوارض وسواس همیشه در یک بیمار ثابت است؟

خیر، عوارض این اختلال کاملا تابع مقطع سنی بیمار است برای مثال یک کودک معمولا در زمان خردسالی عوارض این بیماری را از طریق ذهن مشغولی‌هایی چون مرگ مادرش و یا آلوده شدن به میکروب از خود به نمایش می‌گذارد. این در حالی است که همین کودک در سن17 سالگی این عوارض گویا را از طریق نگرانی‌های مرتبط با آتش‌سوزی و یا دیوانه شدن از خود به نمایش می‌گذارد. از طرف دیگر این احتمال وجود دارد که فرد به کلی از نشانه‌های این اختلال خلاصی یابد اما همین شخص پس از گذشت چند سال از زمان بهبودیش، به یکباره مواجه با عوارض این مشکل شود و این عوارض کاملا متفاوت با عوارض گویای قبلی باشد. برای مثال ممکن است این فرد درگیر چک کردن و بازبینی مکرر کاری مشخص باشد.

هزینه‌های مادی اختلال وسواس فکری و رفتاری چقدر است؟

افراد مبتلا به وسواس نه تنها در ابعاد شخصی مواجه با نارسایی‌ها و زیان‌های عمده مادی و معنوی می‌شوند، بلکه خانواده و اجتماع نیز از این زیان‌های بازتابی افراد قربانی بی‌نصیب نمی‌مانند. چون یک فرد وسواسی نمی‌تواند از پس وظایف محوله در حوزه تحصیلی و کاری برآید. لذا بدین علت زیان‌های چشمگیری را به خانواده و اجتماعش به ویژه در حالت درمان نشدن تحمیل می‌کند.

گذشته از این افراد وسواسی آشکار از نارسایی عزت نفس و خودپذیری رنج برده و این مسئله بهداشت روانی‌شان را مخدوش می‌کند، چون شواهد موجود حاکی از این است که وسواسی‌ها به طور محسوسی کمتر از افراد سالم ازدواج پویا و بالنده‌ای را تجربه می‌کنند.

از طرف دیگر کودک وسواسی برای خانواده‌اش نیز به اشکال مختلف مشکل‌ساز می‌شود و این مشکلات بهداشت روحی خانواده را نیز مختل می‌کند. برای مثال از آنجا که یکی از عوارض وسواس احتکار کردن اشیای بیارش است احتكارگری کودک سبب می‌شود که فضای تنفس و تحرک اعضای خانواده محدود شود. همین‌طور، والدین و همشیرهای کودک قربانی با خیالی راحت نمی‌توانند با کودک وسواسی به سفر و گردش بروند. چون بیمار می‌تواند با رفتارهایش اسباب حقارت و شرمساری اعضای خانواده اش را فراهم کند و سرانجام اینکه از آنجا که وسواسی درمان ناشده در بزرگسالی نمی‌تواند از زاویه مهارت‌های حرفه‌ای برای اجتماعش مفید باشد. بدین علت جامعه در کل از این زاویه متضرر می‌شود. برای مثال برآوردهای انجام شده حاکی از این است که در آمریکا بزرگسالان وسواسی سالیانه در حدود 2.6 میلیارد دلار به اقتصاد آمریکا ضرر می‌زنند.

آیا اختلال وسواس فکری و رفتاری (OCD) یک اختلال ارثی است؟

اگر این ویژگی در این اختلال نقش آفرین باشد به چه نسبت ابتلای یکی از اعضای خانواده ام به این مشکل، شانس ابتلای بچه ام را به این بیماری افزایش می دهد؟ همینطور، آیا وسواس مسری است؟ و سرانجام اینکه میزان شیوع آن در اقوام و نژادهای مختلف چگونه است؟

برخی از اشکال این اختلال موروثی است. برای مثال شیوع این اختلال در دوقلوهای تک تخمکی به طور محسوسی بیشتر از دوقلوهای دو تخمکی است. همین‌طور، اقوام درجه یک کودک چون پدر و مادر به میزان بیشتری کودک را در معرض ابتلای به این اختلال قرار می‌دهد. برای مثال مطالعه صورت گرفته حاکی از این است که 10 درصد والدین کودکان وسواسی، خود مبتلا به این مشکل بوده و در 25 درصد این والدین نیز عوارض و نشانه‌های این اختلال به شکل خفیف مشاهده شده است. نتایج حاصله از یک مطالعه دیگر حاکی از این است که وسواس زودهنگام کودک آشکارا بیانگر ویژگی ارثی بودن این اختلال است.
مطلب دیگر قابل ذکر در این رابطه این است که بیمارانی که به سندرم (نشانگان) تورت مبتلا باشند چه درگیر وسواس باشند و چه به دور از این اختلال باشند به شکل محسوس‌تری این اختلال را در بین اعضای خانواده موروثی می‌کنند. لازم به ذکر است که از نشانه اصلی بیماری تورت تیک های حرکتی (پرش عضلانی) است که این حرکت به صورت مکرر توسط شخص تکرار می‌شود.

در این رابطه می‌توان از چشمک زدن پیوسته مثال آورد. همین‌طور، عارضه فوق می‌تواند همراه با تیکهای صوتی چون صدای خرخر مانند و اصوات انفجاری باشد. نمود توأمان و همزمان اختلال نورت و وسواس در یک خانواده آشکارا بیانگر ویژگی ارثی اختلال وسواس است. با این همه وسواس در بسیاری از اشخاص به دور از کیفیات ارثی بروز می‌کند. به زبان ساده تر، عامل توارث در بسیاری از موارد در این رابطه نقشی ندارد.

به طور کلی آنچه که درباره نقش آفرینی کیفیات ژنتیکی در این رابطه می‌توان گفت این است که اگرچه ما منکر نقش این مسئله در این اختلال نیستیم با این همه عامل بروز این اختلال یکسره نمی‌تواند کیفیات ژنتیکی باشد چه در غیر این صورت، همه دوقلوهای تک تخمکی می‌بایست مبتلا به این عارضه مبتلا می‌شدند.

این در حالی است که واقعیت خلاف این مسئله را ثابت می‌کند. به عبارت دیگر، در بروز این مشکل عوامل ویروسی و سموم محیطی نیز نقش آفرین هستند. با این همه بروز وسواس در کودک در قیاس با وسواس بزرگسالی به طور آشکاری بیانگر این است که کودک مبتلا قرابت و هم خونی بیشتری با اقوام مبتلایش دارد.

با توجه به اشارات و واقعیات فوق اکنون می‌توان قاطعانه گفت که نه تنها اشکال (OCD) شکار متفاوت است بلکه در بروز اختلال وسواس هم کیفیات ژنتیکی نقش دارند و هم مسایل دیگر. به طور کلی نقش آفرینی ژنتیک را می‌توان منحصر به موارد زیر کرد اگر پدر و با مادری مبتلا به (OCD) باشد این مسئله شانس کودک به ابتلای به وسواس را به میزان 2 تا 8 درصد بالا برده و در صورتی که این اختلال در خانواده والدین کودک سابقه داشته باشد این شرایط شانس ابتلای کودک را باز هم افزایش می‌دهد. در صورتی که پدر و یا مادر کودک در سنین خردسالی درگیر این اختلال شده باشند، این مسئله بیشتر کودک را در معرض خطر ابتلا قرار می‌دهد. همین‌طور اگر در خانواده کودک اختلالاتی چون نیک (پرش عضلانی) و نارسایی‌های اضطرابی سابقه داشته باشد این مسئله بر خطر ابتلای کودک می‌افزاید، از طرف دیگر اگرچه وسواس یک بیماری مسری و واگیردار نیست با این همه برخی از شواهد حاکی از این است که در برخی از موارد وسواس ناشی از عفونت استرپتوکوکی می‌شود که این عفونت عامل بروز عوارضی چون درد گلو، بیماری کلیوی و خس خس سینه است.

با این همه همان‌طور که گفته شد وسواس مسری نیست و سرانجام اینکه اگرچه اقوام و نژادهای مختلف در برابر دارو درمانی و مهار روانشناختی این اختلال واکنش متفاوتی از خود نشان می‌دهند. با این همه مطالعات صورت گرفته حاکی از این است که میزان شیوع این اختلال در بین نژادهای مختلف یکسان است. تکنه دیگر قابل توجه این است که خرافه پرستی و خرافی اندیشی و به طور کلی خرافات زدگی نیز فرد را مستعد ابتلا به این عارضه می‌کند.

Rate this post