همه ما، علیرغم تمام سعی و تلاشهامون، بالاخره در مقاطعی از زندگی مرتکب خطا شدیم و نمیتونیم ازش اجتناب کنیم. با این وجود، هضم اشتباهات میتونه کار سختی باشه؛ به همین دلیل خیلی از اوقات به جای مواجه شدن و پذیرفتن این خطاها، ترجیح میدیم روی اشتباهمون پافشاری کنیم.
پس به دنبال شواهدی میگردیم که اثباتی برای باور و نحوه رفتار ما باشند. اما چرا؟ روانشناسی به اسم دکتر لئون فستینگر Leon Festinger، در سال ۱۹۵۰، در حال مطالعه و تحقیق روی قوم کوچیکی بود که اعتقاد داشتن در ۲۰ دسامبر ۱۹۵۴ قراره آخرالزمان بشه، اما اعضای قبیله، یه یک بشقاب پرنده نجات پیدا میکنن. وقتی این پیشبینی محقق نشد، باز هم روی عقیده خودشون پافشاری کردن و داستان رو به این شکل توجیه کردن که پروردگار، از تصمیمش منصرف شده و جون آدمها رو بهشون بخشیده.
آقای فستینگر با مشاهده این موضوع حسابی هنگ کرد و نظریهای به اسم ناهماهنگی شناختی Cognitive dissonance ارائه داد. نظریه ایشون خیلی جالبه.
فرض کنید که شما اعتقاد داشته باشید آدم مهربون، منصف و صبوری هستید، اما یه روز موقع رانندگی، خیلی گستاخانه به کسی که جلو شما می پیچه فحش رکیک میدید.
احتمالا بعد این اتفاق، شما باید دچار یک ناهماهنگی شناختی بشید؛ چون از یه طرف خودتون رو تا قبل این اتفاق آدم مودب و فاضلی تصور می کردید ولی یهو شبیه یه آدم بی شعور ظاهر شدید!
به محض گیر افتادن بین این تناقض، اضطراب سراغتون میاد. با پیدا شدن سر و کله این اضطراب، دوتا راه دارید:
- یا بپذیر که شما ترکیبی از یه آدم فهیم و در عین حال بیشعور هستید
- یا بلافاصله خطاتون رو انکار کنید و بذارید به حساب دست و پا چلفتی بودن اون راننده یا پشت توجيه اینکه حق تقدم با من بود قایم بشید که مبادا مهربونی انصاف و صبوری شما زیر سوال بره!
آدمها عموما ترجیح میدن دست به انکار بزنن و دلشون نخواد حقیقت رو راجع به خودشون بپذیرن. چرا؟
چون وقتی پات رو کنی توی یک کفش و حاضر به پذیرش اشتباهت نشی، احساس قدرت بهت دست میده. آدمهایی که بعد از انجام به اشتباه، از عذرخواهی اجتناب می کنن، احساس اعتماد به نفس، کنترل و قدرت بیشتری دارن نسبت به کسانی که عذرخواهی می کنن!
چون زمانی که بابت کار اشتباهی عذرخواهی می کنیدT علاوه بر اینکه باید این تناقض ناخوشانید رو بپذیریدT بلکه یه جورایی قدرت رو در اختیار طرف مقابل قرار میدید که یا با بخشیدن شما، احساس شرم رو کاهش بده یا با کینه ورزی افزایشش بده.
اما این رویه در درازمدت، رویه پر هزینه ایه، چون اجتناب از عذرخواهی به مرور، اعتمادی که بنیان روابط هست رو تخریب، تعارض ها رو بیشتر و احساس خشم و انتقام جویی در طرف مقابل رو تشدید می کنه.
ضمنا، چنین آدمی قطعا توانایی پذیرش انتقاد سازنده رو هم نداره، یعنی چار چنگولی، به شیوه های ارتباطی قدیمی خودش می چسبه و حاضر به اصلاح عملکردش نیست حتی زمانی که مسیر بهتر، سالمتر و هوشمندانه تری موجود باشه.
پس بی خود و بی جهت، به باورهای تاریخ مصرف گذشته کلید می کنه و در نهایت، تمام روابط مهمش، از جمله رابطه عاطفی با همسر، فرزندان و روابط کاری و اجتماعی با همکاران، کارفرما و … رو منهدم میکنه.
اما واقعا چطوری میتونیم قابلیت اصلاح رفتارمون رو افزایش بدیم و اشتباهات مون رو بپذیریم؟
قدم اول
همین شناسایی ناهماهنگی شناختیه! یعنی شما قادر باشید به محض تجربه اضطراب ناهماهنگی شناختی، مچش رو بگیرید. چون ذهن شما دست به هر کاری میزنه تا هویت تون رو حفظ کنه؛ پس آگاه شدن به احساسات ناشی از ناهماهنگی شناختی بسیار مفیده.
این حالت عموما خودش رو به شکل خودسرزنشی، استرس , احساس شرم نشون میده. اما این احساسات لزوما به این معنی نیستن که شما اشتباهی مرتکب شدید، ولی می تونن تلنگر خوبی باشن برای اینکه موقعیت رو از زاویه یک شخص سوم بررسی کنید.
قدم دوم
باید توجیه های همیشگی خودتون رو بشناسید. برای این کار، سعی کنید آخرین باری که میدونستید مرتکب خطا شدید اما انکارش کردید رو به یاد بیارید، احساسی که در اون زمان تجربه می کردید رو تصور کنید و خوب به ذهنتون بسپارید که برای دفعات بعدی به محض فعال شدن این سیستم دفاعی، بتونید تشخیصش بدید.
اینطوری به مرور، به جای اینکه این مکانیسمها به صورت ناهشیار در شما فعال بشن و هیچ کنترلی روشون نداشته باشید، می تونید در جهت تغییر رفتارتون تلاش کنید.
وقتی اشتباه شما محرزه و همچنان از پذیرشش امتناع می کنید، به جای نمایش قدرت، در واقع دارید شهامت و صلابت نداشته و ضعف شخصیتی تون رو برای بقیه به نمایش میذارید.