به چیزی در زندگی فکر کنید که میخواستید به آن برسید اما نتوانستید، چیزی در اعماق وجودتان؛ چه به این دلیل که پیگیرش نبودید و چه به این دلیل که جسارت دنبال کردنش را نداشتید، یا برای دستیابی به آن تلاشی نکردید و شکست بدی خوردید. آن شکست بزرگ زندگیتان را در ذهن خود تصور کنید. شاید همین الان در دل آن شکست باشید.
نیازی به توضیح نیست که همه ما در زندگی شکستهای بزرگی را تجربه میکنیم. بعضیها مشکلات رابطه دارند، بعضیها مشکلات مالی دارند و بعضیها هم مشکل اضطراب؛ اما بزرگترین مشکلی که در بسیاری از افراد وجود دارد، مربوط به روابط، پول، اعتماد به نفس، و این چیزها نیست. کار راحتی است که به کسی پیشنهاد بیرون رفتن بدهید یا کسب و کاری را شروع کنید؛ اما مقابله با ترس طرد شدگی، عادات پولی خطرناک یا عقاید آسیب دیده درباره این که دیگران چه فکری درمورد شما میکنند، دیگر اصلا راحت نیست.
به احتمال زیاد، وجود کشمکشی عمیق در جنبهای از زندگی، به دیگر جوانب زندگی نیز سرایت میکند. غالبأ نمیتوان اصولی برای شکست داشت. رفتارها و افکاری که در جنبهای از زندگی ما را تخریب میکنند، بر دیگر جوانب زندگی نیز اثر میگذارند. آن کم حرفیای که شما را از درخواست از کسی برای بیرون رفتن باز میدارد، احتمالا در ناتوانی ما برای نقل مکان به شهری جدید، پذیرش شغلی جدید، کنترل ترس از همکارهای قدرت طلب و مهار کردن رفتارهای تهاجمی ما با اعضای خانواده نقش دارد.
در زمان رویارویی با بزرگترین فرصتهای زندگی، اغلب ما وحشت میکنیم. بعد برای اجتناب از درد و فشاری که باید برای رسیدن به رویاهایمان متحمل شویم، به چندین بهانه متوسل میشویم. در ادامه، ده بهانه رایج برای بیمیلی مطرح شده است. از بخش سطحی شروع شده و به بخشهای عمقیتر میرسد.
1. شکست میخورید چون میترسید انگشتنما شوید
در همه جا، جامعه عليه اعتماد به نفس همه اعضای خود توطئه میکند. مردم وقتی دیگران تغییر میکنند یا کاری میکنند که باعث ایجاد حس ناخوشایندی و ناامنی در آنان میشود، احساس رضایت نمیکنند. هدایت کردن خودمان به سمت تعالی خشنودی اطرافیانمان را تهدید میکند و رؤیاهای نابود شده و تواناییهای شکوفا نشده شان را به رخشان میکشد. در بسیاری از موارد، باعث میشود خودشان را بازخواست کنند، که مقابله با آن برای اکثر افراد کار سختی است.
حقیقت ساده زندگی: «اگر میخواهید کار باورنکردنیای انجام دهید، کاری که از بقیه متمایزتان کند، پس نباید با متفاوت بودن با بقیه مشکلی داشته باشید.» مردم فکر خواهند کرد شما عجیب و غریب، دیوانه، خودخواه، مغرور، بیمسئولیت، زننده، احمق، گستاخ، چاق، پرتردید، زشت، بیمایه، و … هستید. آشنایان خیلی نزدیکتان گاهی بیرحمانهترین رفتارها را با شما خواهند کرد. اگر حدومرزهای ضعیفی دارید یا خیلی بر ایدهها و امیال خود مصمم نیستید، پس احتمالا نمیتوانید پیشرفت بسیار چشمگیری داشته باشید.
2. شکست میخورید چون به اندازه کافی پشتکار ندارید
اکثر ما خیلی زود از چیزی که خیلی برایش شور و اشتیاق داریم ناامید میشویم. هر کسی که موفق بوده، داستانی از تلاش و پشتکار برای تعریف کردن دارد. به قول معروف، نابرده رنج گنج میسر نمیشود.
3. شکست میخورید چون تواضع ندارید
خیلی از افراد هستند که وقتی به موفقیت کمی میرسند، خودشان را در آن کار استاد مییابند. تواضع یعنی آگاهی به نادانستههایتان. چند سال پیش، در دنیای بازاریابی آنلاین و کسب و کار اینترنتی، در بین مالکان کسب و کارها که با آنها ملاقات میکردم متوجه گرایشی شدم ؛ افرادی که ادعاهای بزرگ داشتند، یکریز از دستاوردهایشان حرف میزدند، موفقیتهایشان را بیش از حد بزرگ میکردند و تمام توجه اطرافیان را به سمت خود جلب میکردند. این در حالی بود که آنها در بهترین حالت موفقیتی نسبی داشتند و در برخی موارد اصلا موفق نبودند؛ یعنی هنوز کار روزانه داشتند یا با پدر و مادرشان زندگی میکردند؛ اما با این حال با کمال میل حاضر بودند علم وسیع خود را با هرکسی که مشتاق شنیدن باشد تقسیم کنند.
در مقابل، میلیونرهای خودساخته و واقعی، آنهایی که در صنایعشان به اوج رسیده بودند، اغلب اعتراف میکردند که جواب سؤالی را نمیدانند و موفقیتشان را ناچیز میشمردند یا اصلا چیزی در موردش نمیگفتند. در عوض، مرتب به ضعفهای خود اشاره میکردند و این که چقدر نیاز به یادگیری بیشتر دارند. این از نظر من اصلا تصادفی نبود.
4. شکست میخورید چون در شبکه سازی و ایجاد روابط محکم موفق نیستید
من همیشه انزواطلب بودهام و روی پروژههایم شديدأ حساسم. چه به دلیل حس ناامنی و چه به خاطر وسواس یا تکبر مطلق، اصلا به دیگران اجازه نمیدهم در هر کاری که انجام میدهم یا برایش شور و اشتیاق دارم دخالت کنند. این اخلاق من زیان بخش است. این به تنهایی باعث نابودی رؤیایی شد که روزگاری برای موسیقیدان شدن در سر داشتم.
میگویند که 66 درصد از کسانی که برای شغلی در شرکتی استخدام شدهاند، آشنا داشتهاند؛ اما حتی در شرایط غیرکاری، انزوا میتواند به همان سرعت نابودتان کند. فقط اینکه به جای ورشکسته و بیپول شدن، افسردگی میگیرید. غنیسازی روابط اجتماعی و عاشقانه منوط به توانایی در دیدار با مردم و ایجاد ارتباطی معنادار با آنهاست.
5. شکست میخورید چون ترجیح میدهید به جای پذیرش توصیههای دیگران، با آنها مخالفت کنید
بلیت قطار سریعالسیر تضمینی به سوی درجا زدن: «تلاش برای حق به جانب بودن به جای خوب بودن.» اگر سعی میکنید بیش از این که به فکر بهبود خود باشید در برابر توصیه افرادی که قصد کمک به شما را دارند جبهه بگیرید، پس عملا باختهاید و با وجود تمام مجادله عالمانه، جهل باعث میشود قادر به پیبردن به آن نباشید.
برای موفقیت در هر کاری، حلقه بازخوردی وجود دارد که باید رعایت شود. افرادی که با سماجت بر درستی عقاید پیشین خود اصرار میورزند، در حالی که عقایدشان به درد نمیخورد، عملا این حلقه را پاره میکنند و بازخوردها را نمیپذیرند و بنابراین، هرگز تغییری نمیکنند. این بدان معنا نیست که همه باید توصیههای بقیه را بپذیرند؛ بلکه باید بازخوردها را بشنوند، خواه به نظرشان مرتبط باشد خواه نباشد. سعی نکنید جوری بحث و جدل کنید که گویی همیشه حق با شما بوده است.
افرادی که از این مشکل رنج میبرند عموما خیلی باهوش و در عین حال مردد هستند. ترکیب ناجوری است؛ چرا که هرچه شخصی باهوشتر باشد، بیشتر میتواند توجيهات مزخرفش را برای خود عقلانی جلوه دهد و از قوه عقلانی خود بیشتر به عنوان مکانیسمی دفاعی برای حفاظت از خود شکنندهاش استفاده کند.
6. شکست میخورید چون حواستان خیلی پرت است
صدای زنگ پیامک، پست جدید اینستاگرام، جواب دایرکتها، پیامهای تلگرام، استوری گذاشتن، جواب کامنتها، تصاویر جالب گربه و ارسال آن در فیسبوک، جست و جو در هشتگهای اینستاگرام و باز صدای زنگ پیامک! این چرخه مدام ادامه مییابد. عذرخواهی میکنم اگر دقیقأ بخش عمدهای از زندگیتان در زمان بیداری را توصیف کردم!
اختلال «اشباع توجه» تنها محدود به تعاملات رسانههای اجتماعی بیهوده نیست. اوایل امسال بود که تصمیم گرفتم یک ماه بیخیال ورزش و مسائل سیاسی بشوم. حیرت زده شدم از این که اطلاعات زیادی که زمانی برایم خیلی حیاتی و مهم بود، خیلی زود در نظرم مشتی اطلاعات پوچ جلوه کرد؛ تفریحی دروغین که به جای این که بر اطلاعاتم بیفزاید یا بر زندگیام تأثیری داشته باشد، فقط برای جذب کلیکهای بیشتر طراحی شده بود.
7. شکست میخورید چون مسئولیت اتفاقاتی را که در زندگیتان میافتد نمیپذیرید
نام دیگرش این است: «اختلال داشتن بهانهای برای هر کاری» برای حل مشکلات زندگی خود باید بر آنها تسلط داشته باشید. تنها در صورتی میتوانید جوانب مختلف زندگی خود را کنترل کنید که مسئولیتشان را هم بپذیرید. پس اگر خودتان را مسئول اتفاقاتی که برایتان میافتد ندانید، شکست میخورید. موقعیتهای متعددی در زندگی وجود دارد که ممکن است کاملا غیرمنصفانه و مهارناپذیر به نظر برسند؛ وسوسه کننده است که تقصیرات را بر گردن عوامل خارجی بیندازید؛ مثلا اصرار کنید که غیرممکن بود یا تقصیر شما نبود یا هیچ کاری از دستتان برنمی آمد.
8. شکست میخورید چون باور ندارید که امکانش هست
این از آن مزخرفات آشکارسازی و تأیید نیست. اینجا هیچ قدرت ماوراء الطبيعهای وجود ندارد. عقاید ناخودآگاه مربوط به احتمالات باعث شکلگیری سطح تلاش و توقع از موفقیت میشود. به عنوان مثال، تحقیقی نشان داد که ورزشکارانی که باورهای غیردقیق و مثبتی درباره تواناییهای خود دارند، بهتر از آن ورزشکارانی عمل میکنند که باورهایشان درباره توانایی خود دقیق یا منفی است. فراتر از آن، افرادی که چیزهایی را که قادر به انجام آنها هستند دست بالا میگیرند، به احتمال بیشتری دست از تنبلی میکشند و تلاش میکنند. همچنین زمانی که سعی میکنید و از شکستهای خود درس میگیرید، در نهایت خودتان را به موفقیت میرسانید. پس کمی توهم شکوه و جلال تأثیر زیادی خواهد داشت.
9. شکست میخورید چون از اهمیت دادن میترسید
برخی افراد تظاهر به بیاعنتایی میکنند. آنها خالی از هرگونه اشتیاق عیان و واقعی هستند. تمایلی به اهتمام کامل به کسب و کار، پروژه، یا حرفهای ندارند. خیلیها سریع ناامید میشوند، بقیه فقط بیعلاقه میشوند و خیلیها هم حتی همت شروع کردن را ندارند.
بیاعتنایی شدید مکانیسم دفاعی گمراه کنندهای است. محرک و انگیزه لازم برای غلبه بر آن را ضعیف میکند. بسیاری از مردم به طور ناخودآگاه میترسند روی چیزی حساب کنند؛ چراکه وقف کردن خودشان برای آن ممکن است منجر به شکست شود و شکست نیز به طور بالقوه میتواند منجر به افکار بسیاری شود که ذهن آنها هنوز آمادگی رویارویی با آن را ندارد: سؤالاتی راجع به خودارزشمندی، شایستگی، استحقاق عشق را داشتن، و … .
بر اساس تجربیات، افرادی که بیاعتنایی آنها را فلج کرده، بر آن غلبه نمیکنند، مگر تا زمانی که با مسئله عاطفی دیگری در زندگی خود رو به رو شوند، با آن مقابله کنند و از سر راه بردارند.
10. شکست میخورید چون از صمیم قلب باور ندارید که مستحق چیزی هستید که میخواهید
بسیاری از ما آن دسته از عقاید و احساساتی را که مطابق میل ما نیستند در اعماق وجودمان دفن کردهایم. شاید در بچگی مسخره شدهایم، پدر و مادر و معلمان ما گفتهاند که به درد هیچچیز نخواهیم خورد، یا این که تنبیه شدهایم. به هرحال اتفاقی برای ما افتاده است و در نتیجه، چیزی در وجودمان باعث
میشود نسبت به موفقیتهای زیاد احساس ناخوشایندی داشته باشیم.
همیشه راهی پیدا میکنید تا از شر چیزی که احساس میکنید واقعا لایقش نیستید خلاص شوید. شأن و منزلت و مسئولیتهای همراه با موفقیت باعث میشود یکی احساس کند پادشاه است و دیگری یک کلاهبردار. برای افراد بسیاری، رسیدن به چیزی که میخواهند، آن ترسوی نهفته در دورترین نقطه ذهنشان را بیدار میکند تا احساس ناامنی و ترس درون خود را برانگیزد، تا جایی که نهایتا راهی پیدا میکنند برای این که همه چیزهایی را که برای رسیدن به آنها تلاش کردهاند، نابود کنند: ممکن است رابطه با بهترین کسی باشد که تا به حال دوستش داشتهاید، شاید شغلی رؤیایی باشد که باور نمیکنید به آن برسید، ممکن است فرصتی خلاق برای یک عمر زندگی باشد که به خاطر دنبال کردن حرفههای عملی خود آن را نادیده میگیرید، یا شاید صرفا معاشرت با کسانی باشد که واقعا آنها تحسین میکنید.
هرچه باشد، استخر لجن شک و تردید میجوشد و بالا میآید و همیشه راهی پیدا میکند که وضع را برای ما خراب کند یا باعث شود خود ما وضع را برای خودمان خراب کنیم. این تلخ ترین حقیقت است. این تویی. در این معادله هیچ شخص دیگری وجود ندارد. هرچه انکارش کنید، آن ترس پابرجا و همچون مانعی نامرئی خواهد ماند؛ پردهای شفاف که شما را از خوشبختی جدا میکند، درون ما وارد میشود و هرگز از بین نمیرود. میتوان این مسائل را برطرف کرد؛ اما دردناک و ناخوشایند است. همیشه لایهای دیگر وجود دارد که در اعماق وجود ما آهسته میجوشد؛ لایهای از ترس بیشتر و همیشگی، چیزی که همه ما سرانجام بارها و بارها با آن رو به رو میشویم.