در روز ولنتاین چه کار میکنید؟ اگر با کسی در ارتباط نیستید، همین موضوع نشان دهنده تنهایی شما است. اگر با کسی در ارتباط هستید، اما نه به طور جدی، پس با این وضعیت ناجور مواجه میشوید که «باید چیزی بگویم؟ نباید چیزی بگویم؟» و خلاصه در وضعیتی قرار میگیرید که میترسید هر کاری بکنید، تأثیر اشتباه داشته باشد.
اگر با کسی کاملا در ارتباط هستید، پس توقعات بالا برای شکلات و شام و شمع و عروسک خرس و توله سگ و دیگر مزخرفات هم از شما دارند که همه آنها در بهترین حالت از روی اجبار و در بدترین حالت ریاکارانه است.
چرا افرادی که دائم مجردند و نمیخواهند مجرد باشند، همیشه مجردند و نمیخواهند مجرد باشند!
اولین دلیل مجرد ماندن: برای خودتان احترام قائل نیستید!
احترام و تحسینی که از دیگران دریافت میکنید بستگی به احترامی دارد که از جانب خودتان دریافت میکنید. اگر از نظر ذهنی و عاطفی و فیزیکی از خود مراقبت کنید، دیگران هم جذب مراقبت شما خواهند شد. حرفم را باور نمیکنید؟ کافی است یک ماه امتحانش کنید.
از خودتان مراقبت کنید: ورزش کنید، خوب غذا بخورید، شب خوب بخوابید، سخت کار کنید، از قبل برنامهریزی کنید، اجتماعی باشید، عادات بد را حذف کنید، در مورد ایدههای خود بدون محدودیت صحبت کنید و در عوض انتظاری نداشته باشید، چیزها را براساس لذت ساده به اشتراک گذاری با دیگران در میان بگذارید، رابطه با دیگران را از روی صمیمیت حفظ کنید و نه به اجبار یا از سر ناامیدی، قضاوتهای خودتان یا دیگران را نپذیرید.
به جای دیدن دنیا از بعد رتبهبندی و رقابت، آن را از بعد سازگاری و ناسازگاری ببینید و سپس وظیفه خود بدانید که سازگاریها را پیدا کنید. درک میکنم کار راحتی نیست؛ اما به نوعی هدف همین است. یک فرد بالغ احساسگرا بودن مجاهدت دشواری است؛ اما اگر میخواهید با یک بالغ احساسگرا قرار بگذارید، پس باید یک بالغ احساسگرا باشید.
دومین دلیل مجرد ماندن: توقعات نامعقولی دارید
دو کلیشه جدید در قرار عاشقانه وجود دارد که این نسل را شکل داده است:
اولی: مردی چاق، کچل، کمکار، ضداجتماعی و ناپاک آپارتمانش را با کلکسیونی مرتب و اصیل از شخصیتهای اکشن فیلم جنگ ستارگان (همگی در حال مبارزه) تزیین کرده است. آخر هفتههایش را به غرق شدن در کتابهای کمیک میگذراند و همیشه از این ناراحت است که هر زنی که ملاقات میکند به نوعی قدر همه خصلتهای خوب او را نمیداند و به این نتیجه میرسد که همه زنان جهان مشکل وحشتناکی دارند.
دومی: افرادی هم هستند که انتظار دارند جنس مخالف به پایشان بیفتد و توجه و محبتشان را گدایی کند و وقتی این اتفاق نمیافتد، حسابی عصبانی میشوند. افرادی نیز هستند که فکر میکنند چون با آنها در یک سبد مرغ شریک شدید و باهم فیلمهای تام هنکس را تماشا کردید، تماس تلفنی هر روزه به آنها بدهکارید و اگر این تماس تلفنی را دریافت نکنند، داد و هوار راه میاندازند.
خیلی ساده است. همه ما نواقص مربوط به خود را داریم. با هر کسی که قرار بگذاریم نیز نواقص خاص خود را دارد. میزان صمیمیت و عشق را افرادی تعیین میکنند که باهم نواقص قابل مقایسه و مکملی دارند. یاد بگیرید قدر برخی نواقص دیگران را بدانید. یاد بگیرید که به خاطر خودتان قدردان باشید و بهتر شوید. در غیر این صورت، تا مدتی بسیار طولانی مجرد و عصبانی خواهید ماند.
سومین دلیل مجرد ماندن: مهارتهای صمیمیت را پرورش ندادهاید
بسیاری از مردم «روی کاغذ» برای قرار، عالی هستند. منظورم این است که مرتبأ سر قرار میروند. جذاب، دقیق، دارای شغل خوب و مهارتهای جالبی بوده توانایی قابل توجهی در سرگرم کردن دیگران دارند. سر میز شام صحبت میکنند، در جای مناسب میخندند، درباره زندگی، خانواده، شغل، آرزوها و عادتهای عجیب و جالب حیوان خانگی خود صحبت میکنند. همه چیز را ردیف میکنند؛ اما باز هیچ کس جذب آنها نمیشود. در نهایت، دیگر تلفن زنگ نمیخورد، بهانههای غیرموجه یا همیشگی شروع میشود و با جمله «ما فقط باید دوست باشیم» روبه رو میشوند.
هرچه باشد قرار گذاشتن و یافتن شریک فرایندی احساسی است. چنین افرادی رفتارهای ظاهری درستی دارند؛ اما هرگز عمق احساسات خود را بروز نمیدهند. ایجاد صمیمیت در رابطه نیازمند سرمایهگذاری عاطفی و آسیبپذیری است؛ یعنی باید پذیرای چیزهایی باشید که شاید کاملا مطابق میل شما نباشد. این به معنای بی حفاظ گذاشتن خودتان است و نیازمند این است که نظرات و ارزشهایی را به اشتراک بگذارید که ممکن است باعث تضاد یا طردشدگی شود. مستلزم این است که جسور باشید و برای پیگیری خواسته خود خطر کنید.
برای ایجاد صمیمیت عاطفی با دیگران، فرد باید آزادانه حرف بزند و احساسات درونی خودش را کشف کند. در فرهنگ امروز ما، روابط جنسی و صمیمانه عینیت یافتهاند. با آنها مانند مربعهای چک لیست یا مدخلهای رزومه رفتار میشود. به آنها به عنوان تبادل زمان، اطلاعات و مایعات بدن نگاه میشود. اما صمیمیت چیزی است که اساسا از طریق بیان متقابل احساسات و ارزشها به دست میآید؛ مربعی است که نمیشود آن را تیک زد. رزومهای است که نمیتوان آن را پر کرد، ناخودآگاه و شخصی و غیرقابل نامگذاری است. اگر کسی پذیرای عواطف عمیق و ارزشهای درونی خود نباشد، نمیتواند آن صمیمیت عمیق را ایجاد کند.